
برخی از انسان ها در زندگی، دو شخصیت متفاوت دارند که در برخورد با انسان های دیگر دو روی بسیار متفاوت از خودشان نمایش می دهند که همین باعث می شود تا بین افراد منفور باشند. دوشخصیتی بودن یک اختلال روانی است که در اثر شرایط زندگی شخصی و کمبود اعتماد به نفس بوجود می آید.
یعنی شخص با توجه به محیطی که درآن قرار می گیرد تغییر شخصیت می دهد ، در واقع عاملی که رفتارهای اجتماعی و فردی شخص را تعیین می کنند ، متغیرهای محیط هستند نه خصوصیات اخلاقی و عوامل درونی ، این گونه افراد تمایل زیادی به بهتر دیده شدن و پسندیده شدن دارند و برای جلب توجه بقیه خودشان را باتوجه به شرایط تغییر می دهند.
می توان گفت یک فرد به جای یک شخصیت واحد، دو شخصیت(یکی اصلی و دیگری فرعی) را با خود به یدک می کشد و در بیشتر اوقات خود فرد از این جریان آگاهی نداردیا خود را به بی اطلاعی می زند. گاهی شخصیت اصلی عنان اختیار رفتار فرد را در دست دارد و گاهی شخصیت فرعی این کار را انجام می دهد.
دو شخصیت متفاوت داشتن در ذات انسان ها باعث می شود این دو شخصیت در تضاد با یکدیگر باشند. دو شخصیتی بودن همیشه برای انسان ها دردسر ساز می شود و باعث می شود تا انسان های دیگر از اینکه ما رفتارهای بسیار متفاوتی داریم و این افراد را اذیت می کند تا افراد از اینکه ما دو رو هستیم و دو شخصیت کاملا متفاوت با یکدیگر داریم آزار دهنده است .
برای اینکه با هر دسته ای که نشست و برخاست می نمایند، همرنگ همان دسته می شوند. این گونه انسانهای منافق، سبب می شوند که وضع جامعه به هم ریخته و شکل ناپایداری بوجود آید. به قول یکی از دوستان دانشگاهی این افراد همانند بازیکن فوتبال جهان آقای رونالدینوی برزیلی عمل می کنند یعنی به یک طرف نگاه می کنند و به طرف دیگر شوت می زنند و شما مات و مبهوت می مانید که چه عکس العملی نشان دهید . ویژگی های ذیل را می توان از دلایل دو چهره بودن انسان ها که باعث بهم ریختگی و ناپایداری جامعه می شوند به اختصار نام برد :
1ـ عدم قناعت: افرادی هستند که دارای یک شخصیت یا یک چهره می باشند، اما از این که خودشان باشند، قانع نیستند، بلکه می خواهند مثل دیگران باشند، در حالی که وضع دیگران با آنها تفاوت دارد.
2- تحمیل از طرف اجتماع: گاهی دوگانگی شخصیت از بیرون به انسان تحمیل می شود، مثلاً جامعه در اوضاعی زندگی می کند که اشخاص نمی توانند آزادانه آنچه هستند باشند و آنچه هستند نشان بدهند، ناچار در درون چیزی هستند اما در بیرون چیز دیگری می شوند، چون شخصیت ذاتی خود را نمی توانند نشان بدهند.
3-منفعت پرستی: گاهی افراد سودجو برای این که منافعشان تأمین شود، به هر دسته ای که می رسند می خواهند جزء همان دسته شوند، برای اینکه از آنها سود ببرند.
4 – ضعف و ناتوانی افراد: اشخاصی که ضعیف و ناتوانند، معمولاً صراحت و شجاعت هم ندارند، چون شجاعت و صراحت و یک چهره بودن از اوصاف افرادی است که قوی باشند.
5 – نداشتن یک خط و فکر و مکتب: آدمی که بی خط است هر جا که رود به رنگ همان جا در می آید این گونه افراد تابع مظروف هستند و بر عکس آدمی که صاحب خطی بوده و مبنا و مکتبی داشته باشد، منافق نمی شود.
از جمله آثار و عواقب دو چهرگی این است که انسان گرفتار یک سلسله ازمشکلات می شود، برای اینکه آدمی که دو چهره است، باید مرتبا دروغ بگوید تا بتواند هر دو چهره خودش را حفظ کند. طبق فرمایشات قرآنی دروغ بزرگترین آفت و گناه می باشد. امام حسن عسكرى (ع) مىفرمايد : جعلت الخبائث كلها فى بيت و جعل مفتاحها الكذب تمام پليديها در اطاقى قرار داده شده، و كليد آن دروغ است .
برای این که انسان، خودش را از دوگانگی شخصیت نجات دهد، راهش این است که اعتماد و تکیه گاه او فقط خدا باشد. انسان وقتی تکیه گاهش خدا باشد، آن گاه متوجه می شود که بندگان خدا چیزی نیستند که انسان بخواهد برای آنان چهره عوض کند، چون موقعی که نظرش به خدا باشد، دیگر مردم مبدأ سود و زیان نخواهند بود و سود و زیان در دست خداست، عزت و ذلت در دست خداست، پیروزی و شکست هم در دست خداست و دست این بندگان نیست که من بخواهم برای اینها هر روز خودم را در مقابلشان در چهره دلخواه آنان قرار دهم و خودم را عوض کنم.
نتیجتا می توان گفت انسان باید همانی باشد که هست، نه این که هر زمانی و در هر مکانی خودش را در چهره ای و لباسی و زبانی نشان بدهد بلکه باید یگانگی و وحدت و ثبات، حاکم بر وجود انسان باشد،یعنی دارای یک چهره و یک شخصیت . از نظر اجتماعی هم بزرگترین دردسرها و بدبختی های بشر از ناحیه همین افراد متظاهر دامنگیر جوامع انسانی شده است .
دکتر محمد بیدگلی
مدرس دانشگاه و کارشناس مسائل ایران