دستبردار از این در وطن خویش غریب
پس از قتل ستایش قریشی کودک 7 ساله افغان توسط شهروند ایرانی چشممان به این پدیده جدید نیز روشن شد. جدای از هزاران تحلیل جرمشناسی که میتوان در این زمینهها طرح کرد مایلم مرثیهای در باب مظلومیت هموطنان افغانیمان بنویسم. آری هموطن یا به لجه
ایران سرزمین مستور در تاریخ و مشهون از حماسه و اسطوره در پهنه جغرافیای وسیع که دست روزگار نامراد و پیری… این مادر کهنسال دردمند بچههایش را آواره و دورمانده و مجهور کرده است. وقتی استعمار انگلستان بنا به تهدید مداوم مستعمره پرسود و بزرگش توسط امپراطوری تزارها در پی جدا کردن بخش شرقی ایران برآمد، ایران و حکومت قاجار در اوج ضعف و درورطه اضحلال بود.
کار از هرات شروع شد و شورشهای مداوم خان هرات باعث شد ناصرالدین شاه قاجار لشگری انبوه و توانمند را به محاصره هرات فرستاده و کار جنگ به نفع ایران را پیش ببرد که در نتیجه بنادر جنوبی ایران توسط بریتانیا اشغال شد و ایران مجبور به پذیرش معاهده پاریس و به رسمیت شناختن استقلال افغانستان شد.
پس از اشغال بلوچستان شرقی و ردوبدلهای تاریخی بین هند و انگلیس نهایتا در سال 1919 افغانستان با جغرافیای امروزی متولد شد. سرزمینی محصور در خشکی با وجود چهار قومیت اصلی پشتون، تاجیک، هزاره و ازبک استخوان لای زخم به خوبی طراحی شد و به موقع مورد بهرهبرداری قرار گرفت. از میان چهار قومیت، تاجیکها به جهت فرهنگ و زبان، هزارهها به علت مذهب کاملا در حوزه فرهنگ ایرانی هستند. حتی پشتونها و ازبکها بهطور کامل دور از حوزه این فرهنگ نبودهاند در کمال تاسف هزینه این جدایی استعماری را بیش از همه مردم مظلوم نواحی شرقی ایران پرداختند.
مناطق شمالی افغانستان که در تاریخ بخشی از خراسان بزرگ بودهاند و هنوز نام شهرهایی چون بدخشان و… افسوس برانگیز است. مردمانی که زبان ما را به لهجهای شیرین سخن میگویند و اساطیر و باورهای مشترک بسیار با ما دارند تا جائیکه نام همسایه برازندهشان نیست در واقع براداران و خویشاوندان دورمانده ما هستند.
اعضای خانوادهای که درپی سستی بنیانهای وطن در گذشتهای بسیار نزدیک از خانه دور افتادند و وا اسفا که چهها بر سرشان گذشت از این دوری و بیپناهی. سرزمینی که محل کشمکش قدرتهای بزرگ زمان خود شد و درپی جنگهای پایانناپذیر با پدیدههایی چون فقرمطلق، بیسوادی، خشونت عدم توسعه و… در آن متولد شد، رشد یافت و به بلوغ رسید.
پس از انقلاب ایران و شروع جنگ با شوروی سیل مهاجران افغانی به ایران رسید و اکنون چهل سال است که اتباع افغان بین 3 تا 5 میلیون نفر در ایران زیست میکنند و درچنین جمعیت بزرگی طبعا آثار سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی داشت. اما متاسفانه سیاست مدون، دقیق و کارشناسانهای در برخورد با این مهاجرت عظیم نکردیم.
این جمعیت عظیم به سوی حاشیه شهرها، روستاها و پستترین مشاغل هدایت کردیم، کودکانشان را سالها از تحصیل و بهداشت عمومی و… محروم کردیم. امروز که سه نفر از رتبه یک رشتههای کنکور سراسری از قضا افغانی هستند باید انگشت حیرت و تاثیر بگزیم که کاش از این ظرفیت عظیم انسانی بهتر استفاده میکردیم و با همین جوانان افغانی آموزش دیده که سفیران فرهنگ و تربیت ایرانی بودند بر افغانستان تاثیر مثبت و پایداری میگذاشتیم درمقابل رقیب دیرینه ما عربستان سعودی با هزینه هنگفت سعی در ترویج وهابیت کرد و مجاهدینی تربیت کرد که بلای جان جهان شدند و ما هم از مصیبتهایش بیبهره نماندیم.
آیا در فضایی که از نظر جمعیت به زودی دچار پیری خواهیم شد و کشور از لحاظ نیروی کار جوان در مضیغه خواهد بود حضور سه نسل مهاجرین با نرخ بالای زادآوری که از مواهب زندگی آرام و امن در وطن خود بهرهمند بودند امروز کارگشا نمیشد؟ میتوانستیم مثل کشورهای مهاجرپذیر برترین و نخبهترین جوانهای افغانی را به تابعیت بپذیریم اما حتی درخصوص فرزندانی که یکی از والدین آنها افغانی است کمترین انعطافی به خرج ندادیم.
اما هنوز هم دیر نیست. میتوان بخش نخبه این جامعه را در جامعه بزرگ ایران مستحیل کرد و از مواهب آن برخوردار شد. میتوان کمبود جمعیت در برخی شهرها و روستاها را جبران کرد. میتوان برای حفظ امنیت ایران از طرف کشور فقیر و توسعه نیافته افغانستان پزشک، معلم، پرستار، نیروی فنی و ماهر تربیت کرد و به افغانستان رساند تا پزشک مانع شیوع بیماریهای همهگیر شود و معلم زندگی را دوباره تعریف کند و هر کسی به سهم خود افغانستان را جای بهتری برای زندگی بسازد تا حداقل تهدیدهای مداوم از مرز شرقی را کاهش دهد.
جواد شریفی
حقوقدان