اقتصاد ارزی درو پیکر ندارد
خبر مثل بمب بود، ترکید و موج انفجارش کل کشور را که چه عرض کنم، منطقه و جهان را لرزاند. بخشی از این لرزه، دامن بازار را گرفت. آن زمان نمیدانستم دقیقا چه اتفاقی افتاده است اما میشنیدم تعدادی زیادی از طلافروشان سکته کرده و برخی هم مردهاند! میگفتند: «ویروس مرگ» بین طلاداران کل افتاده و دلار فروشها هم از این سفره، بینصیب نماندهاند!
آن روز، در اوج گرمای تیرماه، وقتی رادیو اعلام کرد قطعنامه 598 از سوی ایران پذیرفته شده است، بازار یخ بست. سقوط آزاد هم رسم شد، طوری که به نقل تعدادی از شاهدان عینی، برخی از دلالان دلار را از کف خیابان جمع کردند. پخش شده بودند روی زمین، سر چهار راه استانبول؛ وقتی سقوط آزاد از ارتفاع ساختمان معروف «پلاسکو» سرِ چهارراه استانبول باشد، جمع کردن خیلی سخت است.
حالا سالها از آن موقعیت که اقتصاد ایران را گرفتار کرده بود، گذشته است اما شرایط مشابهی پیش آمد و توافقی در هتل «کوبورگ» وین صورت گرفت که اگر پیشبینی و تدبیرهای لازم توی آستین مسوولان _ شاید هم دلالانی شبیه جمشید بسم ا… جای نداشته باشد، بعید نیست فردای «روز اجرا»ی توافق وین، باز هم مجبور به جمع کردن جسد دلالان سر چهارراه استانبول شویم.
قرار بود خبر توافق در وین، همین طور باشد. شبیه قطعنامه، اما نشد. شرایط خیلی مهیا بود. همه انتظار داشتیم وقتی درهای اتاق مذاکره در وین باز شد و وزرای 1+5 با چهرهای خندان از اتاق بیرون آمدند، سقوط آزاد قیمت ارز، یک بار دیگر تجربه شود.
شرایط اینبار از شرایط قطعنامه 598 مهیاتر بود! در وین مردان وزارت1+5، از انتظارها فراتر ظاهر شدند چون نه تنها چهره وزرای خارجه خندان بود، که یک یک دنیا خندان شدند. برنامه زنده تلویزیونی B.B.C و… مستقیماً نشان داد که چطور همه با لبی خندان وارد محل برگزاری کنفرانس خبری شدند.
پیش از این هم در توافق ژنو چنین رخ داده بود و چنان همه محو تماشای چهره شاد وزرای خارجه کشورهای درگیر مبارزه بودند که گویا کار اصلیشان را فراموش کرده بودند. ناظر پخش شبکه خبر هم در آن روز فراموش کرد چه میکند چون تا به خود بجنبد دید صحنه روبوسی با «کاترین اشتون» روی آنتن رفته است.
به هر روی هرچه که بود و هرچه که هست، به نظر میرسد هر چند ممکن است فردای «روز اجرا»ی توافق وین که قرار است به رفع کامل تحریمها علیه کشورمان منجر شود، اتفاقاتی از نوع اتفاقات سال 1367 در بازار دلار و طلا رخ دهد و به شیوع مرگهای خودخواسته بین جماعت دلال منجر شود اما این احتمال نسبت به سال 1367 کمتر است! رصد بازار هم تقریباً این موضوع را تأیید میکند زیرا از توافق ژنو به این سو (به عنوان رخدادی جدید) رفتار بازار آن طور که انتظار داشتیم نبود، دلار ارزان شد ولی ارزانیاش چنگی به دل نزد.
اتفاقاتی که در زمینه دیپلماسی ایران حادث شد، بر بازار تأثیر گذاشت اما از مختصاتی نامعلوم در بازار(!) در برابر ارزانی دلار مقاومت شد (و هنوز هو میشود) و هر چند قیمت دلار را جملگی اهالی اقتصاد ارزانتر از آنچه هست میدانند اما مقاومت بازار چنان مشهود است که سیاستهای دیگری برای کنترل اقتصاد لازم به نظر میرسد. (هر چند برخی معتقدند دولت خودش قیمت دلار را ارزان نمیکند!)
حالا اقتصاددانان و مهمتر از آن تیم اقتصادی دولت معتقدند، وقتی قرار است حوادث دست به دست هم بدهند، اما قیمت ارز از این پائینتر نیاید، بهتر است قیمتی واحد برای ارز در نظر گرفته شود و سیاستهای اقتصادی به سمتی برود که «ارز تک نرخی» شود، شاید ثبات بازار ارز، بتواند بخشی از ناملایمات اقتصادی که بر مردم تحمیل شده را، جبران کند.
اقتصاد بی ترکیب
داستان اقتصاد ایران، داستان غریبی است. اقتصاد ما به همه چی میماند الا اقتصاد. کسانی که یکی دو کلاس اقتصاد خوانده، به تجربه دریافتهاند، این اقتصاد، اقتصاد بشو نیست چون قاعده و قانون ندارد. زمانی که باید کالايی ارزان شود، گران میشود و درست آن هنگام که انتظار داریم که گران باشد، قیمتها ثابت میماند چون ارزان شدن به این اقتصاد نیامده است.
همه چیز در این اقتصاد به کالايی به نام «ارز» وابسته است. این که میگويیم «کالا»، درست بر اساس اطلاع از مفهوم اقتصادی آن است زیرا «ارز» پول است و در بیشتر مکاتب اقتصادی منهای «پولیون» همه آن را ابزار مبادله میدانند اما در ایران آن را به صورت کالا مبادله میکنیم. خرید و فروش دارد و عدهاي از همشهریهای ما از قضا، همین راه را برای پولدار شدن انتخاب کردهاند؛ نمونهاش همین جمشید بسما… خودمان است که در زمان محمود اول، نامش بر سر زبانها افتاد.
بی درو پیکری اقتصاد ما طی سالهای طولانی، دردسرهای بزرگی را ایجاد کرده و گاهی اوقات باعث شده است به این معتقد شویم که نکند هیچ قاعده دیگری بر این اقتصاد کارگر نباشد، به همین دلیل عدهای گفتند به امتحانش میارزد. امتحان کردند و گفتند: آنقدر قطعنامه بدهید که قطعنامه دانتان پاره شود. قطعنامه دادند و شد. حالا باید بدویم و بدویم تا بشود نقطه آغاز حرکت.
قطعنامه شورای امنیت و تحمیل تحریمهای گسترده و ناجوانمردانه، باعث شد هزینه سنگین بر ملت وارد شود. سرمایهها نصف و بعد از آن یک سوم شد. قرار بود عدالت نصیب شود، فقر حاکم شد. متوسطها فقیر شدند و فقیرها نابود. سفره یک و نیم متریمان شد، نیم متر! و هنوز هم این وضع ادامه دارد حتی با خبرهای خوش وین!
داستان ارز، این طور است که همه چیز اقتصاد را در اختیار خود گرفته است. فضا هم که این طور باشد، همه میخواهند از این وضع استفاده کنند. صادرکنندهها میگفتند و میگویند: ارز گران به نفع کشور است چون وقتی ضریب برابری ارز غالب «برتون وودز» نسبت به پول ملی، 3 باشد، هر چقدر صادر کنیم، سه برابر نفع دارد!
ارز گران شد و سه برابر! خودروسازان، مسکنسازان، همه و همه گفتند باید به همان نسبت کالای آنها نیز گران شود، شد. اما حالا که ارز ارزانتر شده است (به همان نسبت خود در مقایسه با دوران اوج گرانیاش که قیمتها بر اساس آن بالا رفت) و به نظر میرسد در آینده نزدیکتر، ارزانی ادامه یابد، در مقابل ارزانی کالا، مقاومت میکنند. همه چیزِ گرانی در این کشور، به قیمت ارز مربوط است اما وقتی خود ارز، ارزان میشود، اهالی بازار، ارزانی را به ارز مربوط نمیدانند. به همین دلیل خیلیها معتقدند، اقتصاد ما در و پیکر درست و حسابی ندارد.
زمانی که گرانی ارز در دولت گذشته روی بورس بود، کارشناسان دولتی، برای اینکه روی جرم دولت «محمود» خاک بپاشند، دائم در رسانهها بر سودمند بودن آن تکیه و تأکید میکردند. از منافعش میگفتند، مثالهايی هم میآوردند، چین و ژاپن را مثال میزدند!! برای اهالی اقتصاد، پائین نگه داشتن ضریب تبدیل پول ملی نسبت به دلار، در چین و ژاپن که اقتصاد تولیدی و صادرات محور دارند، قابل فهم بود اما اینکه اقتصاد قاعدهمند در چین و ژاپن چه ربطی به اقتصاد بیترکیب یا بد ترکیب ما دارد، نقطه ابهام این مثالها بود و هست.
راه حلی به نام تک نرخی شدن
قیمت ارز در کشور ما که اقتصادی مبتنی بر فروش نفت دارد و بخش اعظم بودجه از محل دلارهای حاصل از فروش نفت و تبدیل آن به پول ملی، به دست میآید، عامل مهمی در اقتصاد کشور است. برخی معتقدند باید اقتصاد ایران به سمتی برود که نفت از معادلات اقتصادی ایران، حذف شود تا بتوانیم در تنگناهايی مانند تحریم، در مقابل فشارهای سیاسی وارد شده، مقاومت کنیم اما اقتصاددانان میگویند این موضوع در کوتاه مدت امکان ندارد و برنامهای بلند مدت نیاز است. بسیاری از اهالی اقتصاد باور دارند اگر بتوان قیمت ارز را در کشور برای مدتی طولانی ثابت نگه داشت، اینکه قیمت دلار چقدر باشد، در مرحله دوم اهمیت است.
با روی کار آمدن دولت «تدبیر و امید» این امیدواری به وجود آمد که سیاستهای اقتصادی به سمت عقلانی شدن برود. «روحانی» هم این اهمیت را دریافت و همان ابتدا کار را در عرصه بینالمللی دنبال کرد. مذاکرات را به جای خوبی رساند و قاعده این بود که با این شیبی که مذاکرات طی کرد، اقتصاد هم به سمت مثبت شدن گام بردارد.
ارزانی ارز از تماس تلفنی «اوباما و روحانی» شروع شد اما «سیف» شمشیر را زود از نیام کشید و با این گفته که ارز نمیتواند و نباید از این ارزانتر شود، رشته ارزانی را پاره کرد. در اقتصاد دنیا، بانک مرکزی تمام کشورها، مسوول حفظ ارزش پول ملی است اما در کشور ما ترمز افزایش ارزش پول ملی را رئیس بانک مرکزی کشید و الا ضربه اول به بدنه «اقتصاد دلالی» همان ابتدا، در «بعد از ظهر نیویورکی» ایرانیها، خورده بود.
حالا باید به جای ارزانی دلار تا حدود 2000 تومان، به فکر ثبات طولانی مدت باشیم به همین دلیل اعلام شده است دولت دنبال سیاست «تک نرخی کردن ارز» پس از رفع تحریمها است تا شکاف بین بازار پر شود.
به هر روی آنچه معلوم است، ارزانی ارز با توجه به موضعی که (از ابتدای آغاز شدن روند نزولی قیمت ارز) توسط رئیس بانک مرکزی اتخاذ شد و نظری که برخی کارشناسان مطرح کردهاند، به صلاح نیست بلکه ثبات بازار مورد نظر دولت است. ثباتی که اگر به صورت واقعی محقق شود، باز هم به طور قطع منافع فعلی مردم را تأمین خواهد کرد.