«احمدینژادیان» و «آنتی احمدینژادیان»
جمهوری اسلامی ایران، با تمام نقدهایی که برخی به آن وارد میدانند (و البته در حوزه اجرا انتقادات بر هر حاکمیت دیگر وجود دارد)، عنصری مثبت در خود جای داده است. عنصری که در چهارچوب تعریف نظامهای دموکراتیک وجود دارد و اگر در مورد نحوه اجرای آن ایرادات و انتقاداتی را بتوان وارد دانست یا جستجو کرد، اصل موضوع، اصلی قابل دفاع است که تاکنون بارها توانسته در حد بضاعت و مقدورات، خواست مردم و عموم جامعه را با همین چهارچوب اجرا، متبلور سازد. آنچه از آن صحبت میکنیم، به تحقیق چیزی غیر از انتخابات نیست. انتخاباتی که هر چند «اِنقُلت»هایی درباره آن وجود دارد و از قضا یکی از مهمترین چالشهای پیش روی جمهوری اسلامی را هم در سال 88 رقم زد، اما بودنش، در همین اندازه و قد و قواره، بهتر از نبودنش است زیرا آنجا که مردم با تمام توان خود در این حرکت سیاسی مشارکت کردهاند و خواست خود را بدون توجه به چند و چونهای اجرايی، به صورت اوراق رأی در صندوق انداخته و میاندازند، حوادث مهمی چون «دوم خرداد»، یا «24 خرداد» یا حتی «3 تیر» رخ داده است. دوم خرداد را به عنوان مثال بارز ذکر میکنیم، نه به این دلیل که گرایشی به آن وجود داشته باشد بلکه به این دلیل که به شهادت تاریخ، به واسطه آن، یکی از پردههای دموکراسیزاسیون در ایران به اجرا درآمد و با توجه به اینکه منابع و قرارگاههای قدرت، همگی از نامزدی دیگر دفاع میکردند بر خلاف این خواست، از صندوق رأی، آنچیزی بیرون آمد که خواست مردم بود. اینکه بعدها چه رخ داد و آیا بخشی که توانسته بودند در این فرآیند قدرت را از آن خود کنند، مطابق خواسته و میل مردم رفتار کردند یا خیر، موضوع دیگری است که باید در مجال خود به آن پرداخت. بحث در این موضوع به این دلیل بود که ثابت شود در حد مقدورات میتوان بخشی از خواست مردم را در همین انتخاباتی که انتقادات فراوانی چون نظارت استصوابی در آن وجود دارد، برآورده ساخت.
به هر روی کلیت انتخابات در جمهوری اسلامی قابل دفاع است هرچند در نوع اجرا و امکان دخالت مرکز یا مراکزی که دارای حد خاصی از قدرت هستند، (و این نکته را نیز بارها رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام به عنوان یکی از ارکان نظام، مطرح کرده است) نگرانیهایی وجود دارد که سیر کامل دموکراسیزاسیون و برآورده شدن خواست قلبی مردم را با مشکلاتی مواجه میسازد اما برگزاری سالانه یک انتخابات (به طور متوسط) بعد از انقلاب خود، غنیمتی است که باید آن را پاس داشت و صد البته به آن احترام گذاشت.
با این بحث، در ادامه برگزاریهای مستمر انتخابات در چهار چوب قواعد جمهوری اسلامی، اسفند ماه پیش رو، یکی دیگر از این سلسله انتخاباتها برای روانه کردن وکلای مردم (که به تجربه ثابت شده پس از انتخاب شدن و ورود به مجلس وکیل خود یا دولت میشوند) به مجلس شورای اسلامی برای دهمین دوره، برگزار خواهد شد. این انتخابات اما، تفاوتهایی با دورههای پیش خواهد داشت. تفاوتهایی که برای فعالان سیاسی و علاقمندان به موضوعاتی از این قبیل، رصد رفتار عوامل سیاسی را الزامی میسازد.
تفاوت از کجا، تا کجا
بررسی انتخابات مجلس شورای اسلامی، از ابتدای انقلاب و دوره نخست تاکنون، این واقعیت را نشان میدهد که برای ورود به مجلس شورای اسلامی که تغییر نام یافته مجلس شورای ملی است، به صورت عام، دو جناح سیاسی فراگیر (و نه حزب) حضور فعال داشته و معمولاً انتخاب شدگان نیز از بین همین دو جناح بودهاند. به تدقیق میتوان اعتقاد داشت آنهايی هم که در این میانه، دم از استقلال میزنند، در پنهان ماجرا، در آغوش یکی از این دو جناح جای میگیرندو اگر بخواهیم عمومیتر بحث را دنبال کنیم، افرادی هم هستند که شب را در آغوش یکی از جناحین و روز را شانه به شانه جناحی دیگر، سپری میکنند. از سوی دیگر، نگاه به اقلیت و اکثریت مجالس مختلف این واقعیت را تأیید میکند که همواره یکی از همین دو جناح، بر امور کشور غالب شده، و همین غلبه به آنها اجازه داده تا بر جزء و کل امور تقنینی، اجرایی و حتی قضایی، اثرگذار باشند.
این واقعیت یعنی حضور دو جناح در انتخابات مختلف امری مسلم است اما نباید فراموش کرد طی این سالها، تقریباً همیشه حضور یکی از آنها به دلیل استفاده از اهرم نظارت استصوابی، محدودتر بوده و همین جناح هم بیشترین انتقادات را به نحوهی اجرا و اصل نظارت استصوابی داشتهاند؛ اما هر گاه این محدودیت کمتر اعمال شده است، آنها توانستهاند توفیقاتی قابل توجه حاصل کنند. این موضوع به زعم این قلم، نه به آن دلیل بوده که این جناح که امروز به عنوان اصلاحطلب مشهور شده، جناحی مردمگراتر است بلکه شواهد نشان میدهد تفوق آنها (هنگام تساهل و تسامح شورای نگهبان)، به دلیل غیبت نیروی منتقد جدی است که شانس حضور در انتخابات را ندارد و مردم برای اینکه عرصه از مخالفان خالی نباشد و یکدستی در حاکمیت زمینههای فساد مانند آنچه در فقره اختلاس 3 هزار میلیارد تومانی رخ داد یا منجر به بروز و ظهور پدیده «ب.ز» شد، تقلیل یابد، این بخش که دستگاههای ناظر سیاسی و دیگر عناصر قدرت، آنها را خودی نمیدانند (و آنها را به صفاتی چون خائن یا وطن فروش و … متصف میسازند)، در زمانی که شانس حضور در انتخابات مییابند، با آغوش باز پذیرفته میشوند.
این بحث البته جای تحلیل بسیار دارد (و حتی اعتقاد به مردمیتر بودن آنها نیز وجود دارد) اما در این مجال به همین میزان بسنده میکنیم. بحث اصلی این است که اواخر سال جاری پردهی دیگری از انتخابات، روی صحنه خواهد رفت. انتخاباتی که رصد اوضاع سیاسی نشان میدهد با دورههای پیشتر، تفاوت دارد و موضوع اصلی در این بحث نیز، نوع تفاوت انتخابات دور آینده انتخابات مجلس شورای اسلامی با دیگر دورههاست. آنچه به عنوان تفاوت در این دوره با دورههای پیشین دیده میشود، قبیلهگرایی بیشینه در این دوره از انتخابات است. اگر انتخابات دورههاي پیش و چهرههای حاضر در آن رصد شود، حاضران در انتخابات بیشتر با بر چسب راست، چپ و مستقل، و بعد از دوم خرداد، با برچسب اصولگرایی، اصلاحطلبی یا مستقل در انتخابات مجلس حاضر میشدند. در دوره پیش رو اما قبایل سیاسیای در درون اردوگاههای اصلاحطلبان و بیشتر اصولگرایان تشکیل شده است که گویا برای شفافیت بیشتر چنین نیازی احساس شده است.
این قبایل بیشتر حول محور افرادی تشکیل شده که برای خود محوریتی خاص قائلند و به نظر میرسد حدی از تأثیرگذاری در سیاست را به خود معطوف میدانند که در نظر دارند با حضور خود در انتخابات مجلس تحت پرچم قبیلهای خاص، این تأثیرگذاری که نهایتاً به اخذ امتیازاتی خاص منجر خواهد شد، را به حد اعلا برسانند. پیشتر، این حد از قبیلهگرايی وجود نداشت بلکه موضوعی به نام باندبازی در حوزه سیاسی مطرح بود که به جناحگرایی بیش از حد افراد در حوزه سیاسی اطلاق میشد. حالا گروههایی در درون هر جناح شکل گرفتهاند که به نظر میرسد میخواهند مواضع شفافتری از خود نشان دهند. این موضوع به احتمال زیاد به حضور محمود احمدینژاد در حوزه سیاسی ارتباط پیدا میکند زیرا بیشتر از آنکه قبایل در میان اصلاحطلبان شکل گرفته باشند در میان اصولگرایانی است که هر چه بیشتر میخواهند خود را از محمود احمدینژاد دور سازند یا خود را به او نزدیک کنند. به همین دلیل اصولگرایان بیش از همه در گرفت و گیر این قبایل ماندهاند. برخی این موضوع را به عنوان یک حقیقت پذیرفتهاند که در ایران باید از این پس، فضای سیاسی را، به دوره احمدینژاد و دوره پس از او تقسیم کنیم. رخدادهايی که در فضای سیاسی هم به وقوع پیوسته، تا حدودی، معرف این معناست.
احمدینژادیان یک سوی ماجرا
احمدینژاد پس از آنکه به عقیده عدهای، به طور تصادفی سر از نهاد ریاستجمهوری درآورد، با اتمام دو دوره قانونی (که البته عدهای دور دوم آن را به رسمیت نمیشناسند) در جایی به نام دفتر رئیسجمهوری سابق، در حوالی میدان ونک، فعالیتهای خود را متمرکز کرده است. هرچند او بر این نکته تأکید کرده که قصد برنامهریزی برای حضور در انتخابات مجلس شورای اسلامی را ندارد اما شواهد خلاف این موضوع را نشان میدهد. حتی همین چندی پیش برخی از جراید با تیتر درشت، «بازگشت احمدینژاد» را نوید دادند. غیر از این شواهد، برخی از کارشناسان امر تأکید میکنند، به دلیل سابقه کژ رفتاری او و گروهش که بیشتر به صفت «دروغگويی» از سوی عدهای متصف شدهاند، «اعتراف با لسان» توسط احمدینژاد و گروهش، اعتبار ندارد. حتی عدهای میگویند: «او کی راست گفته که اینبار راست بگوید و اعتراف با زبانش وجاهت داشته باشد!»
بر همین اساس به نظر میرسد کابینه قبلی او یا برخی دیگر از نزدیکانش قصد دارند با پرچم او، از زادگاههای خود در انتخابات شرکت کنند. در این زمینه احتمالاً لیستهایی با نام هواداران محمود احمدینژاد، یا چیزی شبیه به این (مانند یاران خاتمی در انتخابات دوره ششم مجلس شورای اسلامی) که بتواند تعلق خاطر لیست را به او نشان دهد، در سراسر کشور تشکیل خواهد شد و سبد رايی که احمدینژاد اعتقاد دارد از آن برخوردار است، به این لیست تعلق میگیرد زیرا آنطور که از شواهد برمیآید او قرار است در دوران تبلیغات انتخاباتی به استانهای کشور سفر کند و به این دلیل که ابايی از بالا بردن دست فردی مانند «اسفندیار رحیم مشایی» نداشت به همان سبک و سیاق لیست استانها را معرفی کند و دست عدهای را در مراکز استانها به نشانه تایید ارادت آنها و تعلق به قبیله، بالا ببرد و به این ترتیب مجلس دهم را با ترکیب اکثریتی از آن خود کند.
آنتیاحمدینژادیان سوی دیگر ماجرا
از دوران محمود احمدینژاد بین اصولگرایان انشقاق ایجاد شد. در این دوران علی لاریجانی، محسن رضایی و محمدباقر قالیباف در درون اردوگاه اصولگرایان، به هم نزدیک شدند و کارهای مشترکی نیز انجام دادند. پس از خانهنشینی یازده روزه احمدینژاد (که در حکم پایانی برای او به شمار میرود) در میان احمدینژادیان، افرادی گرد هم آمدند که خود او را منهای «رحیممشائی» میستایند اما او را جادو شده مشائی میدانند. آنها به صورت مشروط او را اقبول دارند؛ یعنی احمدینژاد منهای مشائی را. به همین دلیل آنتی احمدینژادیان در درون خود چند شقهاند. گروهی مانند گروه «سه سردار» که کاملاً با او مخالفند و وجود او را برای کشور مضر میدانند و گروهی که او را فریبخورده مشائی به حساب میآورند و البته اصلاحطلبان و اعتدالیون را هم باید به حساب آورد. در این گروه احمدینژاد منهای مشائی، افرادی مانند احمدی (وزیر آموزش و پرورش او) صفارهرندی (وزیر فرهنگ و ارشاد او) اسکندری (وزیر جهادکشاورزی او) و چند تن دیگر از چهرهها، وجود دارند که هر کدام برای خود وجاهتی قائلند و به احتمال تکلیفی احساس میکنند. بنابراین قبایل «آنتی احمدینژادیان» را باید یک فدراسیون با قبایل مختلف در نظر گرفت که هر کدام سرطائفه یا سرکمون خود را دارند. اطلاعات موجود هم این نگاه را تأیید میکند، چرا که قالیباف، لاریجانی، رضايی، اسکندری و به احتمال صفارهرندی و چند تن دیگر هرکدام کمونی تشکیل دادهاند و قرار است به سرقبیلگی هر کدام از این افراد، لیستی برای مجلس معرفی شود.
گفتار درباره این قبایل، وقت و مجال بسیار میطلبد که در شماره آینده آن را پی میگیریم و ترکیب دقیقتری از این قبایل سیاسی را معرفی خواهیم کرد.
محمد رفیعی طالقانی