
از رضایت مدیران تا سلیقه مخاطب
سیر نزولی مخاطبان رسانه ملی در سالهای گذشته سرعت بیشتری به خود گرفته است. برنامههای سیاسی یک سویه، ساخت سریالهای ضعیف، تخریب چهره دولت و… صداوسیما را در وضعیت نامطلوبی قرار داده است. با آنکه مدیران رسانه ملی همه روزه از لزوم توجه به سلیقه مخاطب سخن به میان میآورند اما آنچه در عمل اتفاق میافتد چیز دیگری است.
در این میان مدیران شبکههای مختلف، از شبکههای رادیویی تا تلویزیونی در سالهای گذشته اقبال بیشتری به ساخت برنامههای طنز داشتهاند. مدیران سیما خیال میکنند در اوضاع بحرانی جذب مخاطب، ساخت برنامههای به اصطلاح شاد میتواند اوضاع را به سامان کند.
اما تجربه نشان داده به غیر از موفقیت مقطعی برخی برنامهها مثل خندوانه یا دورهمی در تلویزیون یا صبح جمعه با شما در رادیو، جریانی در رسانه ملی برای جذب مخاطب و ساخت برنامه طنز موفق به راه نیفتاده است.
این درحالی است که وقتی به کارنامه دهههای گذشته رسانه ملی چه در تلویزیون و چه در رادیو در ساخت برنامههای طنز نگاه میکنیم، عملکرد موفقتری را نسبت به امروز شاهد هستیم. اما چه عاملی باعث شده است که صداوسیما حتی نتواند گذشتهاش را تکرار کند؟ چرا دیگر سریالهای طنز سیما خیابانها را خلوت نمیکند؟ چرا مخاطبان رغبتی برای گوش دادن به رادیو برنامههایش ندارند؟
سلطه صداوسیما شکسته شده است
اولین و مهمترین عامل کاهش مخاطب صداوسیما پیدا شدن رقبای گردنکلفت است. همهگیری ماهواره بین ایرانیان که البته مرهون عملکرد ضعیف صداوسیما است و از طرف دیگر رشد شبکههای اینترنتی و اجتماعی. دیگر نیاز نیست مردم برای جویا شدن از اوضاع و احوالات دنیا منتظر اخبار صداوسیما بایستند. از طرف دیگر رسانههای مختلف خوراک مورد نیاز مخاطب را تولید میکنند.
چند سالی است که بازار تماشای سریالهای خارجی داغ است. کمتر جوان و نوجوان ایرانی پیدا میشود که همراه این موج نباشد. از میان سریالهای بیکیفیت سیما و پروژههای عظیم خارجی مشخص است مخاطب طرف کدام را میگیرد. اوضاع در برنامههای رادویی هم به همین منوال است. رشد ساخت پادکست توسط برنامه سازان مجازی گوی سبقت را از برنامهسازان رادیو ربوده است.
صداوسیما در مواجه با رشد رقبا دو عملکرد غلط داشته است. ابتدا آنکه اصلا وجود رقیب را نپذیرفته و در قدم بعدی سعی در محدود کردنش داشته است.
مدیران به فکر صندلی خود هستند
صداوسیما نیز مانند دیگر نهادهای حاکمیتی در سالیان گذشته با تغییر نسل مواجه شده است. اما آنچه بر سر رسانه ملی آمده بغرنجتر است. مدیران کاربلد گذشته یا بازنشسته شدند یا عطای کار را به لقایش بخشیدند. به همین خاطر است که ساخت برنامههای پرمخاطب نیز هر روز کمرنگتر شده است.
محمدرضا ستوده از برنامهسازان رادیویی سالهای نه چندان دور صداوسیما است. او در کارنامه خود تهیهکنندگی و مجریگری چندین و چند برنامه طنز را دارد. ستوده معتقد است نگاه مدیران تازه اولین و مهمترین دلیل افت برنامهسازی در رادیو مخصوصا ساخت برنامههای طنز است.
اگر بخواهیم خیلی ریشهای و خلاصه بررسی کنیم علت کاهش مخاطب برنامههای رادیو و تلویزیون را باید به مسئله تغییر مدیران توجه ویزهای داشته باشیم. اگر عملکرد صداوسیما در دهه هفتاد و هشتاد را با دهه نود مقایسه بکنید شاهد دو سیاستگذاری متفاوت هستید.
قبلا در بین مدیران سازمان اعتقادی به جذب و راضی نگه داشتن مخاطب وجود داشت. حتی به قیمت قدری ریسک و خطرپذیری و حرکت بر لبه تیغ بودند آدمهایی در تلویزیون و رادیو که میپذیرفتند برای جذب و راضی نگه داشتن مخاطب باید مقداری با خط قرمزها بازی کنند. یا به زبان سادهتر کارهایی را انجام بدهند یا از برنامهسازان بخواهند که مخاطبین را راضی میکند.
چون آدمهایی بودند از جنس رسانه. مدیران و تهیهکنندگانی که از قدیمیهای سازمان بودند و به جامانده از دهههای پیشین، افرادی که یا از اهالی رسانه بودند یا قرابتی با فرهنگ و هنر داشتند، اما از تاریخی به بعد همه چیز تغییر کرد.
بعد از سال هشتاد و هشت نگاه و سیاستگذاری سازمان عوض شد. مدیران گفتند ما وظیفه نداریم مخاطب را راضی کنیم. وظیفه ما تنها و تنها اقناع کسانی است که بهطور کامل و 100 درصدی موافق ما هستند. به همین خاطر بود که از ان سال پاکسازی مدیران و مجریان رسانه ملی آغاز شد. بسیاری وقتی اوضاع را اینگونه دیدند عطای کار را به لقایش بخشیدند و رفتند. بسیاری دیگر نیز بازنشسته شدند.
دیگر مدیران از آن سال بهدنبال جذب مخاطب نبودند. بلکه تنها و تنها به این فکر میکردند که در برنامههایی زیر دستشان ایرادی پیدا نشود. خط قرمزها هر روز بیشتر شد. رسانه ملی دیگر به فکر برنامهسازی نبود چند عملا کار کردش تغییر کرد. صداوسیما تبدیل شد به بوق تبلیغاتی عدهای خاص، نه رسانهای مسئول ساخت برنامههای سرگرمکننده برای مخاطب میلیونی است.
هرکس به فکر پیشرفت خودش بود. تهیهکنندگان به صندلی مدیران گروه چشم داشتد، مدیران گروه به صندلی مدیران شبکه و بعد هم معاونتها. افرادی هم که روند پیشرو را نمیپذیرفتند سر از دفاتر خصوصی برنامهسازی و شبکههای اینترنتی درآوردند و عملا جریان قدیمی از دور خارج شد. به همین خاطر است که شما امروز مثلا دیگر کارهای امثال عطاران را در تلویزیون نمیبینید یا برنامههای موفق رادیویی دهه هفتاد و اوایل هشتاد تکرارنشدنی به نظر میرسد.
ترجیح فکاهه به طنز
تمرکز و خواست مدیران برای ساخت برنامههای طنز آسیب دیگری نیز به بدنه رسانهای کشور وارد کرده است. هر روز شاهد تولید و پخش برنامههایی با عنوان سرگرمکننده یا طنز هستیم که عملا چیز دندانگیری به مخاطب تحویل نمیدهد. کاهش کیفیت برنامههای رسانه ملی چیزی نیست که فقط مخالفان این رسانه به آن اذعان داشته باشند. برنامهسازان خود رادیو و تلویزیون هم معتقد به این موضوع هستند.
یکی از نویسندگان طنز برنامههایی رادیویی که البته به خاطر عدم تحمل نظر مخالف در رسانه ملی نخواست نامش فاش شود، به گزارش گفت: مدیران رادیو در ظاهر علاقه شدیدی به ساخت برنامههای طنز دارند و از برنامهسازان میخواهند که برنامه سرگرمکننده بسازند. اما در عمل آنقدر برای برنامهساز خط قرمز تعیین میکنند که عملا مجبور است به سمت فکاهه برود.
از طرف دیگر باقی برنامهسازان هم در چند ساله گذشتنه اصرار دارند برنامههایشان همراه با شوخی باشد. به همین خاطر است که مثلا شما رادیو را روشن میکنید و مجری در حال شوخی کردن است اما نه شوخیاش چنگی به دل نمیزند نه برنامهاش عنوان طنز دارد.
از طرف دیگر این اقدام باعث میشود تشخیص برنامه طنز و غیرطنز برای مخاطب سخت شود. طنزنویسی دیگر بهعنوان عملی تخصصی به حساب نمیآید. به همین خاطر است که هرکسی دوست دارد طنز بنویسد اما آنچه مینویسد طنز نیست.
راه اندازی شبکههای بیمخاطب
دوره مدیریت کوتاه سرافراز در صداوسیما آسیب جدی به عملکرد این رسانه زد. مدیر تازه وارد اعتقاد داشت باید برای هر سلیقه شبکهای جدا راهاندازی شود. شبکههای تازه در تلویزیون و رادیو یکی یکی مثل قارچ سبز شدند بدون آنکه برای آینده و بودجه مورد نیازشان فکری شده باشد. بسیاری از این شبکه بعد از جذب نیرو و عملکرد ضعیف تعطیل یا ادغام شدند. اتفاقی که به حیثیت صداوسیما بهعنوان رسانه ملی صدمات جبرانناپذیری وارد کرد.
اما این عملکرد اشتباه هنوز هم ادامه دارد. هر از چند گاهی شاهد تولد شبکهای جدید هستیم. مثلا شبکهای جداگانه برای پخش برنامههای طنز رادیویی. این درحالی است که نه معیاری برای ساخت برنامه طنز وجود دارد و نه با ساخت چنین شبکههایی حق انتخاب مخاطب بیشتر میشود. فقط باری است بر دوش بودجه عمومی کشور.
دستمزدهای عقب افتاده
صداوسیما سالانه از دولت هزار میلیارد تومان بودجه میگیرد. تمام برنامههای پرمخاطبش را به شرکتهای گوناگون اجاره داده و پخش تبلیغات در بین برنامهها سرسامآور است. اما همچنان مشکل بودجه دارد. سریال سازانی که سالهای پیش برای صداوسیما برنامه ساختند هنوز پولشان را نگرفتند و در رسانهها مصاحبه میکنند. از طرف دیگر بازار سینما و شبکههای اینترنتی داغ است.
بهعنوان مثال رضا عطاران در سالیان گذشته و بر پرده سینما 60 میلیارد تومان فروش داشته است. رقمی که مطمئنا تلویزیون از عهده پرداخت آن به هیچ بازیگر و کارگردانی برنمیآید. مشخص است عطاران از بین انجام کار پرسانسور و کم درآمد و برنامه پولساز و آزادتر، دومی را انتخاب میکند.
دست صداوسیما چه در تلویزوین و چه در رادیو در ساخت برنامه جذاب خالی است. ولی مدیران برای ساخت برنامههای طنز تنها کمکی به جذب مخاطب نکرده بلکه خاطره خوب سالهای گذشته را هم از بین برده است. به همین دلیل است که مثلا از بین برنامههای پخش شده در ماه مبارک رمضان، سریال پایتخت 2 که متعلق به سالها پیش است پرمخاطبترین برنامه سیما میشود.
محمد تاجالدینی