تثبیت بیثباتی
قیمت کود تا خدابرابر گران میشود، برخی از سموم دفع آفات تا آسمان درصد قیمت واقعی به فروش میرسند. نرخ ارز با ابرها برابر میشود. ذرتها و سویاهایی که در ازاء آنها دلارهای قرمز پرداخت شده آنقدر در هوای گرم و مرطوب بنادر میمانند تا کفک بزنند تا حدی که حتی اگر به دریا ریخته شوند، موجب مسمومیت آبزیان میگردند.
استاندار مازندران میگوید 2 میلیون و نهصد هزار تن برنج تولید کردهایم و نیازی به واردات نداریم، اما بیش از 900 هزار تن برنج خارجی وارد میشود.
بخشی از همین برنجها نیز به دلیل آن که با ارز 4200 تومانی سفارش داده شدهاند به شکل «گروکشی» در بنادر به نوعی توقیف میشوند تا بپوسند و قیمت برنج در بازار تا صد در صد برای مصرفکننده زیرخط فقر افزایش یابد.
به فلان نورچشمی که سه روزه یک شرکت صوری با سرمایه نیم کیلوگرم انجیر خشک ثبت کرده است، دلار دولتی میدهند تا فلان کالای اساسی را وارد کند. اما در مواردی اقدام به وارد کردن دسته بیل یا داروی نظافت و … مینماید و یا اینکه دلارها را با زدوبند در بازار آزاد به چند برابر قیمت به خلق خدا میفروشد و الفرار.
بیان این چند نمونه کافی است تا بر نهادینه شدن و تثبیت بیثباتی در کشور پی ببریم، چراکه صدها نمونه دیگر از این دست در هر بخش از کشاورزی گرفته تا بهداشت و آموزش و قیمت آهن و آش و حلیم و دارو و کرایه تاکسی و… بهطور روزانه دیده میشود، بعد رئیس جمهورمان در جلسه هیأت دولت پس از ذکر مصائب امام حسین (ع) و تبکی بر جفاهایی که بر وی رفته، در پایان فرمایشاتش نتیجه میگیرد: «همه چی آرومه، ما چقدر خوشحالیم!».
خلق بیثباتی در امور، خود به یک سیاست مبدل و گویی که بدون فرو رفتن از چالهای به چاله دیگر در طول روز، زندگیمان نمیگذرد. گویی باید در تمام ساعات شبانه روز، در خواب و بیداری، در دستشویی، در هنگام پیادهروی، پشت میز کار، در صف نانوایی، موقع مواجه شدن با همسایه در آسانسور، در زمان روشن کردن تلویزیون که چه خواهد گفت، در هنگام نشست خبری رئیس جمهور یا فلان وزیر و مقام دولتی و دهها مورد مشابه دیگر و حتی نگاه کردن از پنجره به خیابان، در تنش و نگرانی و اضطراب باشیم. گویی بیثباتی در تمام امور جزءلاینفکی از زندگیمان شده است. همه چیز حتی روح و روانمان بیثبات شده است. کم حوصله و عصبی و پرخاشگر شدهایم.
بنا بر آمارهای نظام روانشناسی، 60 درصد از مردم کشور نیاز به مشاوره روانپزشکی دارند، یعنی به نوعی از نظر روحی و روانی بیثبات شدهاند که گریزی از این بیثباتی نیست. برخلاف تمامی شعرها و شعارهای دولتمردان، در تمام ارکان جامعه یک بیثباتی مفرط وجود دارد که کلیه شئون آن را به لرزه در آورده است. اما این عارضه تثبیت شده از چه دلایل و عواملی نشأت گرفته است. به یقین هر آنچه موجب ثبات و استواری امور یک جامعه میشود، حرکت در جهت خلاف آنها، به بیثباتی میانجامد و همه چیز ناپایدار و متزلزل میگردد. نگاهی به اطرافمان، به خودمان، به بستگان و همکارانمان، به مسئولین و دولتمردان، به رفتار و گفتار و کنشها و واکنشهای آنها در قبال مسئولیتها و وظایفشان بیندازیم، همگی نشان از بیثباتی کامل دارد.
اما سویه دیگر این تثبیت بیثباتی، عادت کردن و یا عادت داده شدن آحاد جامعه به بیثباتی است. مردم ما مستمراً و روزانه در انتظار یک امر یا عارضه بیثباتکننده جدید هستند. سه نسل در حیات چهار دههای جمهوری اسلامی پای به عرصه وجود گذاشته و میرود تا نسل چهارم ظاهر شود.
جوانانی که از مهد کودک و پیش دبستانی تا سپری کردن تحصیلات عالیه دورههایی از بیثباتی در آموزش و موارد دیگری را در زندگی جاری خود پشت سر گذاشتهاند که نتیجه آن همه، بیاعتمادی، سرگشتگی، اطمینان نداشتن به مسئولان و امور جاری و از همه بدتر مأیوس و سرخورده شدن از نداشتن تصویری روشن از آینده است.
ما در تثبیت بیثباتی به سر میبریم که دورنمایی از آیندهای قابل اتکاء را پیش روی جامعه قرار نخواهند داد. تو خواه از سخنم پندگیر، خواه ملال!!!
مهدی رجول دزفولی