
افزایش خطر توسعه نیافتگی و رکود اجتماعی
آخرین آمار از زبان رئیس سازمان نهضت سوادآموزی حکایت از وجود هشت میلیون و ۸۰۰ هزار بیسواد مطلق و ۱۱ میلیون کمسواد در کشور دارد. موضوعی که شاید در ابتدای شنیدن آن چشمانتان گرد شود و بخواهید ادامه خبر را مطالعه کنید. شاید این تعداد بیسواد و کمسواد در کشوری که امروز بیش از نیاز آن در دانشگاهها ساخته شده و در بیشتر موارد صندلیها خالی میماند و برخی از دانشگاههای بزرگ و نام آشنا به صورت پولی و غیرانتفاعی با نام “پردیس” دانشجو جذب میکنند عجیب باشد.
براساس گفتههای علی باقرزاده طی سالهای ۹۱ تا ۹۵ نرخ سوادآموزی رشد ۲.۸۵ درصدی پیدا کرد و یک میلیون و ۴۸۰ هزار نفر از آمار بیسوادان کاهش پیدا کرد. این درحالی است که نرخ رشد باسوادی طی سالهای ۸۶ تا ۹۰ حدود 2/0 درصد بوده و متأسفانه نرخ بیسوادی در ۱۳ استان کشور هم افزایش پیدا کرده است.
برهمین اساس و طبق نتایج سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال ۱۳۹۵، در گروه سنی ۱۰ تا ۴۹ سال بالغ بر دو میلیون و ۷۰۰ هزار نفر بیسواد شناسایی شده است که حدود ۴۰۰ هزار نفرشان را اتباع خارجی تشکیل میدهند. اما در مجموع در همه گروههای سنی هشت میلیون و ۸۰۰ هزار بیسواد مطلق و ۱۱ میلیون کمسواد در کشور داریم که بدون تردید این رقم نگرانکننده است؛ همچنین آمارها نشان میدهند میانگین تحصیل ایرانیان هشت سال بوده و لازم است زمینه اجباری شدن تحصیلات تا پایان سال دوازدهم فراهم شود.
وعدههایی که در حد حرف باقی مانند
اجباری و رایگان شدن دوره تحصیلی 12 ساله موضوع غریبی نیست، سال هاست که سر این موضوع میان فعالان مدنی و مسوولان جنجال است و مسئولان فقط در حرف از اجباری بودن تحصیلات عمومی میگویند.
شاهد این موضوع صحبتهای علی اصغر فانی، وزیر آموزش و پرورش پیشین است که اعلام کرد درصورتی که خانوادهای به هر نحو و دلیلی مانع از گذراندن دوران عمومی تحصیل فرزند خود شوند مجرم شناخته میشوند اما چیزی که این سالها بیش از پیش به چشم میآید رشد بیسوادی و ترک تحصیل به ویژه در دختران ساکن در شهرها و مناطق محروم است.
از جمله این دلایل بعد از ازدواجهای زود هنگام دختران و عدم علاقه خانواده که بیشترین سهم را پدران از آن خود کردهاند، نمیتوان از بیتوجهی دولت چشم پوشید. براساس مشاهدات و صحبتهایی که با اهالی شهرستانها و مناطق محروم داشتهام درصد زیادی از دخترانی که مجبور به ترک تحصیل شدهاند از نداشتن فضای مناسب برای تحصیل رنج میبرند.
کلاسهای مختلط در برخی روستاها یا طی مسیرهای طولانی تا روستا و شهرهای بزرگتر و تأمین نکردن امنیت بچهها جهت رفت و آمد به کلاس از مشکلاتی است که دختران و پسران مناطق محروم سال هاست با آن دست و پنجه نرم میکنند و عموماً بدون هیچ نتیجهای تسلیم خواست خانواده میشوند.
نهضت سواد آموزی چه شد؟
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، در سال 1358 نهضت سوادآموزی یکی از ارگانهایی بود که نقش تاثیرگذاری روی افزایش سطح سواد عمومی در جامعه ایفا میکرد. سالهای دهه 70 نقطه اوج این سازمان بود اما امروز نهضت سواد آموزشی تبدیل به نهادی متروک شده که بیشتر به نظر میرسد باری بر دوش وزارت آموزش و پرورش است.
بعد از ادغام این دو نهاد روز به روز بیشتر شاهد افول نهضت سواد آموزی بودیم تا جایی که در همین سالهای اخیر کمتر نیرویی از فعالیت با این سازمان استقبال میکرد و افرادی هم که در گذشته با این سازمان در جهت کمک به قشر کمسواد یا بیسواد همراه شده بودند تن به هر خفتی دادند و بدون در نظر گرفتن سابقه کاری و تجاربشان تنها خواستشان استخدام در یکی از ادارات آموزش و پرورش بود.
برای کمسوادی یا بیسوادی در یک جامعه میتوان ساعتها نوشت و نقد کرد اما زاویهای که بیش از همه باعث ترس از آینده میشود تاثیر آن و پیامدهایش در جامعه و آسیبهایی که به توسعه یافتگی میرساند است. اگر به آمارهایی که در بالا گفته شده دقت کنیم، مشخص میشود که ما با بحران سوادآموزی روبهرو هستیم. بحرانی که خاموش است و متأسفانه کمترین انعکاسی در رسانهها ندارد و مانند سایر بحرانها مردم هم نسبت به آن بیاعتنا شدهاند در زندگی و گفتگوهای روزمره از آن صحبتی نمیکنند.
تاثیر سواد را روی بیشتر زمینههای زندگی فرد و جامعه میتوان دید. یکی از مشکلاتی که بیسوادی یا کمسوادی در جامعه باعث بروز آن میشود عدم شناخت درست و دقیق فرد روی حرکات و مشارکتهای سیاسی و اجتماعی است. نداشتن مطالعه کافی و دوری از فضاهای آموزشی در بعضی شرایط ضربههای جبرانناپذیری به بدنه جامعه زده است.
مشکلات پنهان بیسوادی
به همین بهانه ابوالفضل رحیمی شاد، فعال مدنی در رابطه با پیامدهای بیسوادی و کمسوادی و تاثیر آن روی توسعه نیافتگی به “گزارش” گفت: سواد یکی از شاخصههای توسعه انسانی است که نرخ آن در ایران در مقایسه با کشورهای توسعه یافته و حتی کشورهای اطراف بسیار پایینتر است. همانطور که در آمار آمده است ما 19 میلیون نفر بیسواد و کمسواد داریم و طبیعتا با توجه به شاخصهای توسعه انسانی میتواند نقش مهمی در عقب نگه داشتن توسعه کشور داشته باشد.
سوالی که پیش میآید این است که چرا سواد آنقدر مهم است که آن را در حد مهمترین شاخصهای توسعه انسانی قرار دادند؟ اگر توجه کنید توسعه مانند سایر پدیدههای اجتماعی خارج از یک فضا خلق نمیشود، تمام پدیدههای اجتماعی داخل یک فضا به وجود میآیند. ما نمیتوانیم در حال حاضر به سوریه برویم و بگوییم قصد داریم این کشور را به توسعه برسانیم. چون فضای لازم فراهم نیست اما همین فضا در امارات و ترکیه فراهم شده است. یکی از عواملی که فضا را میسازد سواد است.
سواد در حقیقت نوعی گشایش ذهنی ایجاد میکند و باعث افزایش توانمندیهای ذهنی در فرد میشود. فرصتهایی که فرد میتواند در جامعه خلق کند را افزایش میدهد. اما بیسوادی تمام فرصتها را ازبین میبرد و مانع خلق فضا در یک جامعه میشود. در حقیقت بیسوادی به جای ساختن افراد فعال در جامعه باعث به وجود آمدن افراد منفعل در جامعه میشود و این افراد منفعل و پذیرنده قابلیت خلق ندارند. حالا وقتی در جامعهای مثل ایران که 70 تا 80 میلیون نفر جمعیت دارد و نزدیک به این تعداد بیسواد دارد نمیتوانیم تصور کنیم چه مانعی در جلوی پیشرفت و توسعه ایجاد میکند.
کمسوادی فرصت تحرک اجتماعی را میگیرد
این فعال مدنی در ادامه به این موضوع اشاره میکند که در حوزه اقتصاد وقتی سواد نداریم شغلهایی که جامعه پیشنهاد میدهد عمدتا دامنه شغلی کمی در اختیار فرد میگذارد. این مشاغل عمدتا مشاغلی هستند که عموم مردم قادر به انجام آن هستند و طبیعتا از ارزش و بهای اقتصادی بالایی برخوردار نیست و شخص برای انجام این کار دستمزد پایینی طلب میکند.
در محیط کار فرد قادر به ابداع، نوآوری و تغییر شرایط اقتصادی نیست؛ چون از نظر ذهنی فضای آمادهای ندارد. بیسوادی فقر و حاشیهنشینی میآورد؛ باعث میشود افراد به سمت آسیبهای اجتماعی کشیده شوند. نوع مواجه یک بیسواد با موضوعات وپیامدها بر زندگی بسیار متفاوت است با فردی که در جامعه با سواد شناخته میشود.
رحیمی شاد با اشاره به مهم بودن تحرکهای اجتماعی در جامعه بیان کرد: مهمترین موضوع در عرصه اجتماعی تحرک اجتماعی است. جامعهای که میخواهد توسعه پیدا کند باید فرصت تحرک اجتماعی را در اختیار همه شهروندانش قرار دهد. بیسوادی و کمسوادی عامل بسیار جدی برای از بین بردن تحرک اجتماعی است. تمام افراد حاضر در جامعه باید بتوانند از نظر جایگاه و منزلتی که در آن قرار دارند خود را به پیش ببرند.
اگر در این جامعه حدود 20 میلیون نفر به واسطه بیسوادی امکان تحرک اجتماعی نداشته باشند یعنی جامعه ایرانی یک جامعه سنگین و کمتحرک میشود که امکان تحرک برایش نیست و اگر هم بر فرض این امکان در آن وجود داشته اتفاق بدتری برایش میافتد که آن شکاف اجتماعی است یعنی بیسوادی در حقیقت به شکاف اجتماعی در جامعه دامن میزند.
در این شرایط با جامعه دو تکهای مواجه میشویم که عدهای کاملا توسعه نیافته و عدهای در حال توسعه یافتهاند. حالا جامعه ناچار است آن تکه توسعه نیافته را خودش بکشاند و ببرد اما این کار سختی است چون این گروه بسیار سنگین و غیرقابل حرکت هستند و به ناچار باید عدهای به جلو بروند و گروهی دیگر در همانجا بمانند که شکاف بیشتری ایجاد میشود و آسیبها و پیامدهای خودش را دارد که اجازه توسعه یافتگی را به ما نمیدهد.
پیامدهای سیاسی و اجتماعی کمسوادی
او در ادامه تصریح میکند: در عرصه سیاست یکی از مهمترین مسایلی که در توسعه به آن پرداخته میشود مشارکت اجتماعی است. مشارکت اجتماعی اگر توسط شهروندان یک جامعه صورت نگیرد نمیتوانیم از دموکراسی صحبت کنیم. آزادی، مدارا و قانون؛ این واژهها برای 20 میلیون کمسواد که درگیر مسایل معیشتی و نیازهای اولیه خودشان هستند بیمعنی است.
برای این گروه مثلا آزادی مسئله مهمی است؟ آیا قانون و عملکرد قانونی حاکمان مسئله است یا سیر شدن شکمشان؟ آیا برای آنها وجود مدارا مسئله است؟ فرض کنیم میخواهیم برویم به عرصه رقابتهای انتخاباتی و رای دادن. این افراد میخواهند رای بنویسند، حدود 10 میلیون نفر که حتی قادر نیستند بخوانند چه در برگه رای نوشته شده است.
موضوع دیگر که باید به آن توجه کرد این است که گروه بیسواد و کمسواد نیازهای اولیه زیادی دارند و گاهی ارزش این برگههای رای به غذا یا چند کیلو سیب زمینی و چغندر میرسد. در کل مشارکت سیاسی برای این افراد مقوله بیارزشی است؛ این قشر علاقه و فرصت گوش کردن به اخبار را ندارند چون اهمیتی برایشان ندارد و اگر به درون مشارکتهای سیاسی هم وارد شود صرفا رفتار مقلدانهای است.
رحیمی شاد این مشارکت اجتماعی را در قالب انتخابات بررسی میکند: افراد تحصیلکرده در انتخابات حزبی به برنامهها رای میدهند نه به اسم شخص، اما در جامعه کمسواد کسی به برنامه توجه ندارد و به اسم رای میدهند.
حالا اگر بخواهیم نگاهی به جنبشها و هیجانات اجتماعی کنیم میبینیم اگر این افراد در هیجانات اجتماعی ورود کنند، تنها دغدغه معیشت دارند و این واقعیت است چون مطالبه چیزی را میکنند که ندارند. جنس این مطالبات باعث میشود تا ورود آنها به این عرصه، مانع از توسعه سیاسی شود. در وقایع اخیر این امر به خوبی مشهود است. وارد شدن این قشر در جنبشها مانع توسعه سیاسی میشود.
ممکن است جنبش به ظاهر به ثمر برسد و حاکمیت در مقابل آن جنبش کرنش نشان دهد اما نقطه لازم توجه این است که حاکمیت در شرایط فعلی یکی از کارهایی که انجام میدهد برای جلوگیری از توسعه سیاسی دامن زدن به جنبشها و شورشهایی است که پایههای اقتصادی داشته باشد و افراد بیسواد و کمسواد خیلی سریع جذب این جنبشها میشوند و با سرکوب کردن و پاسخ دادن به این جنبشها جلوی جنبشهای پیشرو که میتواند در جامعه ایجاد توسعه کند گرفته میشود.
ریحانه جولایی