
توافق هستهای ایران و 1+5 همراه با آن مذاکرات سنگین، موضوعی نیست که بتوان گفت: «به ما ربطی ندارد». اصل ماجرا به این دلیل که جنبههای مختلف زندگی شهروند ایرانی را تحت تأثیر قرار میدهد، موضوعی است که به تکتک ما ایرانیان مربوط است و صرفنظر از اینکه در مراتب جامعه، کجا ایستادهایم یا به کدام طبقه یا قشر، تعلق داریم، میتوانیم دربارهی آن اظهار نظر کنیم اما این اظهار نظر به این معنا نیست که از جنبه تخصصی قادریم آن را تحلیل کنیم بلکه هر فرد میتواند نظرش را به همان میزان که برداشتهای درونی و پیرامونیاش، اجازه میدهد، در چهارچوب دیدگاههای شخصی، مطرح کند.
در این فرصت، بیش از اینکه بخواهم به متن توافق یا چیزی شبیه آن بپردازم، به آدمها، دیدگاه و جامعه درگیر ماجرا خواهم پرداخت.
نخست: آدمهايی در تاریخ کشور ما حضور داشتهاند که «خاص» بودند. در واقع این افراد جامعالاطراف و ازدیدگاه شخصی من، شبیه به دایرهالمعارف بودند. به عنوان نمونه به فردی مانند «عارف قزوینی» که چندی دیگر ایام تولد اوست، تنها نمیتوان گفت که او شاعر و فردی ادیب بوده است. هرچند جامعه ایرانی او را به عنوان یک ادیب میشناسند اما در آثار او که بنگریم، نگاه تاریخی، نگاه انقلابی و جامعهشناسی در آن موج میزند. اینها افرادی بودند که توانستهاند تحولی در جامعه ایجاد کنند و این توانايی دقیقاً به دلیل همان شخصیت جامعالاطراف آنها بوده است. به عنوان نمونه امیرکبیر، مصدق و… هم از این دست آدمها هستند.
دوم: جامعهی ایرانی به رقم تمام ادعاهايی که وجود دارد در زمان حال، از فرهنگ به آن معنا که باید برخوردار نیست. این را در مقایسه با دوران گذشته میگویم. برخی(که تعدادشان هم کم نیست) در جامعهی ایران امروز، تنپرور شدهاند و بیم آن میرود که این معضل به فرهنگ غالب ایران بدل شود. زمانی که خوب به رفتارمان نگاه کنیم، وقت خود را بیش از هر زمان دیگر به بطالت میگذرانیم.
ما اهل تخصص نیستیم و شدهایم اهل تفنن. کشور ما کشور تعطیلات است و همین موضوع بر فرهنگ جامعه تأثیر گذاشته و ما را به آدمهايی تبدیل کرده است که پیوسته در پی تفرج هستیم. دروغ، غیبت، سخنچینی و حسادت میان ما رخنه کرده است. شدهایم آدمهايی مصرفی که پیوسته در حال تهیه لباس برای مهمانی رفتن است. به مغازههايی که این کالاها را میفروشند سر بزنید. «مد»ها و خیابانها را ببینید و …
سوم: مقایسه بین ما و ژاپن نشان میدهد آنها به واسطه همبستگی، شرافت کاری و پشتکارشان توانستند بعد از جنگ جهانی، دست به دست هم بدهند و آمریکا را فلج کنند. ژاپن کشور کوچکی است که بهرهی زیادی از منابع زیر زمینی و … نبرده است. آنها چیزی نداشتند الا اتحاد و همدوستی و … و توانستند. آلمان هم در جنگ جهانی دوم با خاک یکسان شد اما همگی تنپروری را کنار گذاشتند و شروع به کار کردند. امروز هم آنها محصول همین پشتکار و همدلی و … را درو میکنند.
چهار: حافظه تاریخی ملت ما، حافظهی کوتاه مدتی است. حوادث مختلفی این موضوع را به ما ثابت کرده است. واقعهای که برای «مصدق» رخ داد، یکی از نمونههای تاریخی است که این موضوع را ثابت میکند. صبح شعار «زندهباد مصدق» سر داده شد و بعداز ظهر، وقتی عدهای راه افتادند و ندايی دیگر سر دادند، همانهايی که صبح شعار سر داده بودند به جمع پیوستند و شعار «مرگ بر مصدق» سر دادند.
آنچه در این چهار بند به آن اشاره شد، با پیوستاری، به هم متصل شده که تحلیل وضع موجود را آسانتر میسازد. دکتر محمد جواد ظریف، وزیر خارجهی کشورمان در صدر تیمی قرار گرفت و مذاکراتی که (پرداختن به متن آن تخصص من نیست) بسیار سنگین توصیف شده را پیش برد. پس از انجام توافق عدهای با هیجانی زایدالوصف، او را با امیرکبیر و مصدق مقایسه و در هر کوی و برزن از او استقبال کردند. اما این موضوع تا زمانی است که تصور میشود، توافقی انجام شده که به بهبودی وضع عمومی خواهد انجامید.
در میان مردم ما، برخی وجود دارند که وصفشان در بالا آمد و در گرفت و گیر امروز، رفاهی بیدغدغه میخواهند و شوق اینکه این توافق میتواند آنها را به چنین مقصودی برساند، آنها را به صورت هیجانزدهای به مقایسه او با مصدق و امیرکبیر واداشته است اما …
نباید فراموش کرد که همین «برخی»، آنهايی هستند که در طول تاریخ این کشور اقدامات اعجابآوری انجام دادهاند. بعید نمیدانم روزی برسد «برخی» که تحت تأثیر هیجانات زودگذر این همه شعار در وصف ظریف سر دادهاند، نشتری بخورند و همچون موضوع «مصدق»، شعار مرگ، سردهند.
«برخی» که در ایجاد فضای غبارآلوده هیجانی تجربه کسب کردهاند و هیچ بعید نیست فضايی ایجاد کنند که گروه زیادی هم دنبال آنها راه بیفتند. وقتی در فضای هیجانی مدح و نعت صورت بگیرد، در آن سوی ماجرا نیز هیجان آنچنانی در پی خواهد داشت و همانطور که عرض شد، هیچ بعید نیست سرانجام به «مرگ» بینجامد!
آنچه در این بخش گفته شد، ماحصل درس آموزی از تاریخ این مرز و بوم است. عبرتها در این سرزمین کم نیستند. بسیاری از بزرگان ادب، هنر و اجتماع ما در طول تاریخ، از مرارتهای جامعه، به گوشه عزلت پناه برده بودند. رفتارهای بسیار بدی با آنها شد در حالی که به جامعه خدمت کردند. حداقل موضوعی که قرار بود از این گفتهها برآید، این است که با تعقل بیشتر و هیجانزدگی کمتری با مسائل رو به رو شویم. آنها را تحلیل کنیم و موضعی عقلانی درباره آنها بگیریم تا نشود آنچه تاکنون شده و دلسردی بسیاری از بزرگان را در تاریخ ما همراه داشته است.
شهرام ناظری
خوانندهی موسیقی سنتی