
اتفاقهای عجیبی رخ داده است که درراس آنها لغو همه جانبه تحریمها، امید به آینده و زندگی بهتر را در مردم ایران بیشتر کرده است.
بدنه نحیف اقتصاد و کارگاهها، بنگاهها، کارخانهها و مجتمعهای ورشکسته یا نیمه تعطیل، کارمندان و پرسنلی که از یک تا چند ماه حقوق نگرفته و به بقال و چقال و صاحبخانه و بانک بدهکارند، باغات و دامداریها و مرغداریها که در حال تملیک شدن توسط بانکهایی هستند که اقساط آنها بازپرداخت نشده. خانوادههای از هم پاشیده شده یا جوانانی که از سن ازدواج عبور کرده و راهی برای زندگی مشترک و تشکیل کانون خانواده ندارند و …
جوانان، فارغالتحصیلان و افراد بیکاری که صبح تا شام صفحات نیازمندیهای جویای کار را ورق میزنند، همه و همه نشان از آن دارد که تحریمها و استمرار آن، کارساز و فلج کننده بوده است. در همین حال تحریمها، متأسفانه بازار داغی برای شیادان، خناسان، کذابان و اختلاسکنندگانی به وجود آورده بود که به لطایفالحیل، اندک اندوخته مملکت را از ذخایر بانکها، چاههای نفت، انبارهای محصول و قوت لایموت فرزندان این مملکت چپاول کرده و گریختهاند یا اینکه به عنوان مردان هزار چهره در داخل ماندهاند تا استمرار حرکت خود را پی بگیرند.
گرچه طی 2 دهة اخیر راهکارهایی چون اقتصاد مقاومتی در مواردی توانسته تخصص و کاردانی بعضی از مدیران را مورد بهرهبرداری قرار دهد و تامین خواستهها یا خوداتکایی به ویژه در رابطه با نیازهای اساسی حاصل شود اما واقعیت وجود هزاران پروژه راکد، تعطیل یا ناکارا، هر لحظه در چشم دل، ضایعه میآفریند.
اینک رفع تحریمها و چشمداشت به پذیرش ایران در جامعه ملل و نوید مراودات بازرگانی، تجاری، فرهنگی و سیاسی امیدوارکننده است اما مشکلاتی به نام اعتماد عمومی، اتحاد و وحدت آحاد جامعه، همدلی و همزبانی و تلاش جمعی برای رسیدن به هدف جمعی اگر مدیریت نشود، قاعدتاً تنها ابزار رفع تحریم نمیتواند نجاتبخش باشد و کارساز نخواهد بود زیرا مسائلی همچون حقوق بشر، آزادیهای فردی و اجتماعی، آزادی بیان و اندیشه و سایر آزادیهای سیاسی، بحث جمعیت زنان به عنوان نیمی از جامعه و … همچنان چالش برانگیز خواهد بود و خاکریزهای فتح شده را با سنگربانانی مضطرب، ناامید یا بیانگیزه نمیتوان نگه داشت.
کافی است در هر خانوار یا هر ده خانوار یا صدخانوار، احدی از آن جامعه کوچک، ناراضی یا حقوق وی توسط دولت و حاکمیت ندیده گرفته شده باشد. از آن بدتر چشم و گوش و حافظه ملت است که محدودیتها، سختگیریها، ممنوعیتها و حقکشیهایی را دیده یا ثبت و ضبط باشد که هیچ تبلیغی یا اعلام برائتی آنرا را از ذهنش پاک نکند.
پس چه باید کرد
کشور افق چشمانداز 1404 را پیش رو دارد یعنی کمتر از 10 سال آینده باید به اهداف عالیه برسیم، در حالی که نگاه غیرتخصصی و حسابگرانه به جداول انتظارات، خواستهها و موارد تعیین شده نشان میدهد از افق تعیین شده بسیار عقب هستیم.
حتی برنامه پنج ساله پنجم که از عمر آن چند ماهی نمانده نیز حکایت از این دارد که در بسیاری از موارد 50 درصد آن هم محقق نشده است.
این در حالی است که بسیاری از کشورهای دنیا برنامههای 25 و 50 ساله خود را با زمانبندی رسیدن به اهداف با توان کامل به پیش میبرند.
این بار سنگین و آن بدنه نحیف
ماموریتهای پس از تحریم، حداقل در داخل باید بار اقتصاد، تولید و کسب و کار و رفاه اجتماعی را به دوش بکشد و به سر منزل مقصود برساند.
در باب آموزش، فرهنگ و بهداشت و کیفیت این هر سه، جبران گذشته، کاری بس دشوار است و تلاش مضاعف میطلبد.
مبحث بینالملل بازگرداندن احترام به ایرانی و گذرنامه ایرانی، رایج کردن پول ایران در جهان، حضور فعال در مجامع بینالمللی و منطقهای، کمیسیونها و نهادههای سازمان ملی و … هنوز در دستور کار قرار نگرفته است.
با توجه به موارد یاد شده، اعتماد عمومی، سازوکارهای اجتماعی، همپوشانی ملی و مواردی از این دست ضرورت الزامات افزایش آستانه تحمل حکومت نسبت به مردم و اعمال اجتماعی آنها، سازوکار آشتی ملی، احترام به همة گروههای سیاسی و فکری را مطرح کرده است.
اگر این الزامات غیرقابل انکار باشد سؤال اصلی این است که آیا در این شرایط، مثلاً تصویب طرح عفاف و حجاب میتواند به اتحاد و همپوشانی ملی کمک نماید یا به گسست بین مردم و حاکمان میانجامد؟ چه باید کرد که پرچم سه رنگ ایران بر سر در همه خانهها بدرخشد.
چه میتوان کرد تا همة صاحبان اندیشههای سیاسی، قومیتها و گروهها بپذیرند که میتوانند سهمی در ارتقاء جایگاه کشور ایفا کنند و در هر مجمع و مراسمی با نام و هویت کاری، سیاسی خود ظاهر شوند.
بارها و سالها، دولت بر طبل آشتی ملی، وحدت ملی و همدلی کوبیده است اما اینکه آواز دهل شنیده از دور خوش باشد تا اینکه صدای همدلی بیاید معانی جداگانهای دارد. باید فاصلهها را برداریم و باید گوش شنوایی باشد!
مهندس ابوالقاسم گلباف