
اپوزیسیون روحانی؛ طبقه رانت خوار و دفعهالولاده
لیلاز: میخواهند بیرق مخالفت با توافق را افراشته نگه دارند اما از مزایایش استفاده کنند
دولت روحانی به عنوان یک دولت تحولخواه( به معنای عمومی آن) از زمانی که روی کار آمد، با موجی از مخالفتها روبهرو شد که این مخالفتها در مواقعی، فشار فوقالعادهای بر دولت وارد کرد. این فشارها (که نمونهاش در جریان توافق هستهای به ظهور رسیده) حاکی از این بوده و هست که مخالفان دولت روحانی به همان مفهوم سیاسیشان با نام اپوزیسیون، مشت پُری برای مخالفت با دولت دارند، نه از این رو که در مخالفتهایشان، استدلال و منطق گفت و گو وجود دارد؛ خیر! بَل به این دلیل که قدرت ویژهای در درون این اردوگاه دیده میشود.
این قدرت حالا بیش از آنکه در حوزه سیاسی ورود داشته باشد و در نهادهای مرتبط امور را پیگیری کند ( که در آن بخشها ازجمله پارلمان کار خود را انجام میدهند) در بخش اقتصادی فعال شده است. تبار شناسی این گروه را در گفت و گو با «سعید لیلاز» منتقد و اقتصاددان پیگرفتهایم و در این مجال به « چیستی و کیستی» اپوزیسیون دولت پرداختهایم. ممکن است به نظر برسد توافق هستهای موضوع با اهمیتی است که باید سوالات حول و هوش آن مطرح میشد اما شناخت اپوزیسیون روحانی که بیشتر ماهیت اقتصادی دارد، از توافق و اعلام موضعشان درباره این موضوع بااهمیتتر به نظر میرسد.
سعید لیلاز معتقد است که این گروه در اصل یک اليگارشی نظامی_مالی است که به طور دفعی به عنوان یک طبقه اجتماعی در دوران ریاست جمهوری «محمود احمدی نژاد»، به وجود آمده است. مشروح گفتوگوی «گزارش» با این استاد دانشگاه را بخوانید:
دولتها هرکدام با مخالفاتهایی مواجهاند اما به نظر میرسد، دولت یازدهم اپوزیسیون ساختارمندی دارد؛ اپوزیسیونی که در متن جریان اصولگرایی، نزج یافته است. اگر این برداشت درست باشد، میخواهیم بدانیم ریشههای اپوزیسیون دولت در کجا است؟ به این معنا، اپوزیسیون دولت که بیشتر تمرکز خود را بر امور اقتصادی قرار داده از نظر مختصات در کدام بخش اقتصادی ،بازار، بخش دلالی یا … قرار دارد؟
اول از همه من عبارات اصولگرا را برای اینها قبول ندارم. پیشنهادم این است که برای توصیف این گروه توضيح فنی و دقیقتری وجود دارد به نام «محافظهکاران» که بهتر است از این پس این واژه را برای آنها استفاده کنیم، محافظهکارانی که اخیرا به دو گروه تقسیم شدهاند. محافظهکاران سنتی و محافظهکاران رادیکال. سنتيها كه از قديم حضور داشته اند و در درون شان هم گواهي تندرو بوده است، اما محافظهکاران رادیکال در دوره آقای احمدینژاد رشد پیدا کردهاند. به هرحال در تقسیم بندی كلان و كلي، اینها دو گروه هستند. در واقع بخش اول، آن سرمایهداران سنتی هستند که خود را مخاطب تغییرات سیاسی که در کشور اتفاق افتاده، نمیبینند اما آن گروه رادیکال که الان در برابر دولت مقاومت موثری میکند، مرکز مخالفت و مقاومت علیه دولت آقای روحانی هستند، كه طبقهاي اجتماعی است و در هشت سال دولت آقای احمدینژاد خلق شده است؛ یعنی حول محور رانتهایی که از درآمدهای بادآورده نفتی به دست آمده بود، و روش و نظام بازتوزیع رانتها، یک طبقه اجتماعی خلق شد. اين، همان طبقهای است که میبینید فقط در سال 1392، صد هزار دستگاه خودرو فوقالعاده لوکس وارد کشور کرده است. اين طبقه که الان 150 تا 200 هزار خانوار جمعيت دارند، کسانی هستند که در 8 سال گذشته حول محور رانتها شکل گرفته و از تشدید منازعه بین ایران و غرب و ایران و جامعه جهانی، سودها بردند. اینها هنوز هم نانشان در رادیکالیزم نهفته است و اگر مخالفتی میکنند، این مخالفت بر مبنای منافعشان است نه ایدئولوژِیشان؛ میدانید که هیچ ایدئولوژیای اصالت ندارد نه ایدئولوژی اسلامی اصالت دارد نه ایدئولوژی مارکسیستی. و میدانید که ایدئولوژی با دین فرق دارد؛ دین وقتی ایدئولوژی میشود، به چیز مزخرف و بی ربطی بدل میشود مثل همه ایدئولوژيهای دیگر؛ اینها بحثشان ایدئولوژیک نیست زیرا موضوعي كه اصالتی ندارد، بحث هم ندارد، اما اين جماعت اصالت را به ثروت دادهاند و بحثشان صرفاً و صرفاً مادی و اقتصادی است و از باز شدن فضای سیاسی اجتماعی ایران چه در داخل و چه در صحنه بینالمللی، چه به لحاظ فرهنگی یا هر طور دیگر، میترسند و تصور میکنند هژمونیشان را در اقتصاد ایران، از دست میدهند. من گمان میکنم از نظر اجتماعی و طبقاتی، مضاف بر اینها كه گروهی اخیراً خلق شد هستند و همانطور به مخالفتها ادامه ميدهند، محافظهکاران سنتیاي که در اواخر دوره آقای خاتمی برای تیم آقای احمدینژاد فرش قرمز پهن کردند و نهایتاً سرخورده شدند شرمگین كه ماركس درباره آنها حرف زده بود، به عنوان حزبالهیهای شرمگین، خجالت زده به سمت دولت آقای روحانی میآیند.
در میان اپوزیسیون دولت، افرادی که قبلا جایگاه اقتصادی داشتند (در بازار یا جاهای دیگر) تقریبا شناخته شده هستند اما آنها که به قول شما دفعتا وارد گود شدند، چگونه توصیفی دارند؟
اگر قرار باشد ماهيت اين گروه را ببينيم، در واقع اینها یک اليگارشی مالی_نظامیاند که در دوره احمدینژاد متولد شدند که قبل از احمدینژاد بودند و جایگاه و خواستگاهشان بازار بود. از سويي چون بازار با اتفاقاتي كه در اقتصاد ايران رخ داده، بازار در حال مردن و عقبنشینی کردن بود بر همين اساس بازار براي ماندن تقلا ميكرد و سياستگذاران نيز برنامههاي اقتصادي خاص خود را داشتند به خصوص در دوره آقای هاشمی، كه سياست تعديل پيش گرفته شد و اقتصاد، سيماي متفاوتي به خود گرفت و بازار به طور جدی توسط بخش مدرن اقتصاد ایران، تحت فشار قرار گرفت و از بین رفت. به همین دلیل اینها کینه عجیب و غریبی نسبت به اکبرهاشمی رفسنجانی پیدا کردند که هنوز هم آثار سیاسی ایدئولوژیکی این کینه را میتوانید ببینید و خب نزديكي روحاني به هاشمي هم مسلم است. در حالی که این اتفاق باید میافتاد. در برابر تکنولوژی، بازار به مفهوم سنتیاش باید نابود میشد و از بین میرفت مثلا ظهور موبایل و گسترش خدمات مخابراتی و ارتباطی، پدیده خرید سَلف را که از پدیدههای 3 تا 4 هزار ساله در اقتصاد ایران است، از بین برد و اینها این تغییرات را از چشم هاشمی رفسنجانی میدیدند نه از چشم جبر روزگار! وقتی شما به منزل یک دهقان تلفن میکشید ، آن دهقان دیگر محصولش را از سر ناچاری به اولین نفری که برای خرید میآید، نمیفروشد بلکه قيمت بازار را به دقت بررسی و بعد اقدام به فروش میکند.
در دوران آقای مهندس موسوی نیز وامهای قرضالحسنه بدون بهره و کم مقدار كه براي گذران زندگي به کشاورزان میدادند تا محصولاتشان به ثمر برسد، کشاورزان را از سلف خران بینیاز کرد. در واقع جمهوری اسلامی آن خواستگاه طبقاتی خودش را که طیب حاج رضایی و این قبیل آدمها هم از آنجا میآمدند، خودش مضمحل کرد. یا پدیده بازارچههای میوه و تره بار که تا الان 120 عددش در تهران تاسیس شده است و در دوره کرباسچی راه افتاد، میدان طاهری را مضمحل کرد و دیگر کسی مثل شعبان جعفری و طیب حاج رضايی به خاطر انحصاری که داشتند، نمیتوانست در آن نقش آفرینی کند. اینها یک سری انحصارهایی بودند که ثروت ایجاد میکرد و آدمهای قدرتمند میساخت. پاساژهایی که شهرداری ساخت بازار تهران را از سکه انداخته است و اگر دقت کنید بازار طلا فروشان تهران، یا بازار سنتی طلا فروشان یکی از مراکز خرید و فروش طلا در تهران است، در حالی که پیش از این چنین نبود و انحصار وجود داشت. در حال حاضر یک طلا فروشی دورافتاده در بندر گناوه بامداد به بامداد از طریق اینترنت میفهمد که قیمت جهانی طلا چقدر است و به هیچ کس نیاز ندارد و در این مسیر قرار نیست هزینه اضافی بدهد! برای فهمیدن این پدیده میخواهم عرض کنم بخشی از اینکه چنین تغییراتی به وجود آمد، گریز ناپذیر و جبر زمانه بود و باید اتفاق میافتاد. اما اینها از نظر بخش سنتی بازار طبیعی دانسته نشده و موجب کینه و تغییر شد. به همین ترتیب، بخشی از این محافظهکاران سنتی رفتاری طبیعی داشتند اما از دل این محافظهکاران سنتی، الیگارشیای بیرون آمد که در بال دو جریان رشد کرد، یکی، جریان رادیکالیزمی بود که «نئوکنسرواتیستها» بعد از یازدهم سپتامبر در آمریکا راه انداختند و طی آن ایران را محور شرارت نامیدند و در ایران متقابلاً یک نوع افراطیگری و رادیکالیزم را بازتولید کردند که بتوانند از آن بهره ببرند و دوم افزایش بیسابقه و تاریخی قیمت نفت که اجازه داد دولت در جمهوری اسلامی، اولا از مالیات دهندگان کوچک و خرد بینیاز شود و ثانیاً طبقه اجتماعی جدید خود را خلق کند. میدانید که نسبت درآمدهای مالیاتی به تولید ناخالص داخلی در ایران، همان موقع تشکیل دولت احمدینژاد هم ناچیز و 8 درصد بود اما در مدت ریاست احمدینژاد تا سال 92 به 5 درصد رسید! در واقع سهم مالیات در تامین درآمدهای دولت بعد از یک وقفه و ثبات 15 ساله، کاهش پیدا کرد و پول نفت این درآمدها را تأمین میکرد. این گروه که از نظر سیاسی، رادیکالیزم دولت آمریکا توجیه ایدئولوژیکش میکرد و دست کردن در کیسه درآمدهای نفتی هم آنها را از مردم بینیاز میکرد، در حال حاضر هستند و به شدت با دولت آقای روحانی مخالفند. اینها منافعشان در تشنج است فقط هم اینها نیستند به طور کلی تمام کسانی که نمیتوانستند و نمیتواند ایران را اداره کنند، دنبال دعوا بوده و هستند. به الان هم ارتباط ندارد از اول انقلاب اینگونه بوده است .
میتوانید این حرف خود را تحلیل کنید و مصداقیتر موضوع را بیان کنید؟
ببینید! بحران لانه جاسوسی منجر به بیرون انداختن جناح خرده بورژوای حکومت جمهوری اسلامی شد. یعنی بهانهای به دست حاکمیت داد که شرکای خود را از قدرت اخراج کند. جنگ ایران و عراق و به تحریمهای آمریکا نیز هر كدام توجیهاتی ایجاد کرد. من هنوز هم نگرانم که اگر از همین امشب مثلاً اتفاقي رخ دهد و قیمت نفت از حدود 50 دلار بشود بشکهای 200 دلار و صادرات نفتی ایران هم از 2 میلیون بشکه در روز عبور کند، بنا بر تحليلهايي، احتمال زیاد میدهم دولت آقای روحانی فورا سقوط کند. برای اینکه اینها که الان کنار کشیدهاند و اجازه دادهاند ریاست جمهوری به روحانی برسد، به این دلیل بوده که کشور غیر قابل اداره شد و الا اگر اسكان اداره كشور وجود داشت به روحاني اجازه نمیدادند و خودشان کشور را اداره میکردند!
شما معتقدید چون کشور با وضع تحریمها در آن زمان و … غیر قابل مدیریت شد و چون اپوزیسیون دولت روحانی، خود توان مدیریت نداشتند، اعلام تنفس کردند و به محض طبیعی شدن اوضاع، سکان را خود به دست میگیرند؟
بله کشور در زمانی که روحانی قدرت را به دست گرفت، لبه پرتگاه بود. کشور پیش از این، در حال سقوط بود و معتقدم در حال حاضر بعد از به قدرت رسیدن روحانی، اندکی در سقوط وقفه افتاد و الا سقوط آزادش شروع شده بود. روحانی که آمد، وضع مناسبتر شد و گرنه اگر اینها یک ثانیه احساس میکردند خودشان میتوانند کشور را اداره کنند، به روحانی اجازه نمیدادند و او را تحمل نمیکردند.
این گروه مخالف که میتوان آن را اپوزیسیون اقتصادی دولت هم نامید، در دوره تنفس كار اجرايي، جنگ اقتصادی با دولت آغاز كرده است كه همه چیز را مشخص خواهد کرد، آیا میشود برنامههای یا سناریوهای این گروه را در دوره تنفس تحلیل کرد؟
به نظر من اینها در این دوره میخواهند ایران از نظر دیپلماتیک از آن مرحله دشمنی غیر قابل کنترل با آمریکا کنار بیاید. باید توجه کرد ایران و آمریکا هردو به دشمنی بایکدیگر نیاز دارند، نه روحانی و نه هیچکس دیگر نمیتواند این دشمنی را از بین ببرد. عادی کردن روابط تا چشماندازی که من میتوانم ببینم، امکان ندارد و کسی قادر به عادی سازی روابط نیست. اما این دشمنی که دو طرف میخواهند، دشمنی کنترل شده است. ماهیت برنامه اتمی ایران، اینطور بود که این دشمنی را غیر قابل کنترل میکرد چون یا شما اتمی هستید یا نیستید، حالت سوم و حد وسطي وجود ندارد، حد وسط ندارد. ایران اتمی، مناقشه بین ایران و غرب را از کنترل خارج ميكرد. برای همین، جهان بر سر زمین زدن ایران به توافق و اجماع رسیده بود، به رقم اینکه در هیچ مورد دیگر مانند سوریه و عراق به اجماع نرسید. موضوع اتمی ایران به دلیل اهمیت، یگانه موردی بود که دنیا به اجماع دست يافت که ایران هستهای برای کل دنیا بسیار خطرناک است حتی روسیه و چین را هم تهدید میکند. الان اپوزیسیون دولت روحانی هم به این نتیجه رسیده و علاقمند است که مساله هستهای ایران به طرز آبرومندی حل شود که در واقع اپوزیسیون بتواند بیرق مخالفتش با توافقات را افراشته نگه دارد ولی از مزایایش سود ببرد. در دوران احمدینژاد، از نظر اقتصادی کشور به مرحله انفجار مدیریتی رسیده بود و الان نیاز دارد تمام ساختارها مجددا بازسازی شود. نقص و کمبود سرمایهگذاری در ایران طبق محاسبات من حدود 400 میلیارد دلار است که باید جبران شود، جبران شدن چنین حجمی از سرمایهگذاری در شرایط فعلی فقط از طریق فشار بر مردم و کاستن از مصرف ملی ممکن است و باز هم اپوزیسیون روحانی تمایل دارد اینجا هم بیرق مخالفت بیافرازد، فحش دهد و به نفع طبقات محروم شعار دهد اما از مزایای خروج ایران از لبه پرتگاه استفاده کند و منتفع شود. اتفاق سومی که اپوزیسیون منتظر است بیفتد، این است که در اثر حل مناقشه هستهای و توان مدیریتی که به کار برده میشود، مجددا ایران توان صادرات نفت را به دست آورد تا بتوانیم میزان درآمد نفتی را به حدود 150 میلیارد دلار برسانیم در این زمان احتمالا دوره اول آقای روحانی تمام شده و مجدداً آنها میتوانند با تزریق رادیکالیزم به ساختار اجتماعی ایران، مجددا به کار خودشان برسند. در این ماجرا و در این قسمت، رادیکالها روی همراهی آمریکاییها حساب کردهاند زیرا هر وقت آمریکاییها در ایران دخالت کردهاند به نفع مستبدان و محافظهکاران بوده نه به نفع مردم و اصلاحطلبان؛ ایران این بار هم اپوزیسیون دولت روی این موضوع حساب کردهاند که یک مناقشه محدود و کنترل شده بین ایران و آمریکا میتواند اینها را دوباره به قدرت برساند. این سناریویی است که اینها برای سه تا 7 سال آینده در نظر دارند اما اینکه چنین روی خواهد داد یا خیر چیز دیگری است چون در صورتی برنامهها و سناریوهای آنها صدردصد اجرا میشود که دیگران را در خلا و دست بسته تصور کنند.
این طبقه دفعهالولاده، که نقش اپوزیسیون روحانی را بر عهده دارد، در دوره احمدینژاد از طریق ارتزاق از رانتهایی که گفتید تجمیع ثروتی داشتهاند…
بله تجمیع ثروتشان در تاریخ کشور بیهمتاست
… آنها به تبع این ثروت بیهمتا، قدرت افزونی نیز پیدا کردهاند. حالا با توجه به این تجمیع ثروت و قدرت، احتمالا دارد در داخل دنبال اخلالهای اقتصادی باشند؛ حداقل شواهد چنین امری در بورس، مسکن، ارز و طلا دیده شده و امکان دارد در آینده هم چنین رخ دهد. اگر چنین برنامهای داشته باشند، احتمال اجرای کردن آن چقدر است؟
به نظر من در حال اجرای چنین برنامهای هستند. منتها چیزی که مساله را متفاوت میکند این واقعیت است که «طبقات اجتماعی ممکن است توسط گروهها و دولتهایی خلق شوند اما بعد از خلق شدن لزوما به خالق خود، وفادار نمیمانند.» زيرا منافع مستقل و جداگانه پیدا میکنند در حال حاضر نيز بخشی از این طبقه اجتماعی بسته به سیاستهای دولت روحانی رفتار میکنند به همين دليل سیاستهای دولت باید عاقلانه و بسیار هوشمندانه باشد. بخش مهمی از طبقهي اجتماعی جدید، ممکن است منافع خود را در این ببیند که پولهای کثیفی که به دست آورده را بشوید و در بازار و به عنوان سرمایه دوباره به کار بگیرد و به عنوان یک سرمایهگذار جنتلمن وارد عرصه اقتصادی_اجتماعی ایران شود. این بخش به جای تقابل شیوه تعامل را پیش میگیرد و به جای منفی مثبت؛ میبیند. من معتقدم این بستگی به روش و عملکرد آقای روحانی دارد و این عملکرد تا کنون به گونهای نبوده که طبقات اجتماعی نوظهور در ساختار اجتماعی ایران را به وحشت بیندازد.
اگر چنین شود یا حتی در حالتهای طبیعی، این گروه دنبال حربههای سیاسی و گزکهایی خواهند بود. درست است؟
حتما دنبال چنین موضوعاتی که گفتید خواهند رفت
این حربهها و گزکها، که ممکن است دولت روحانی دست اینها بدهد، چیست؟
اشتباهات اقتصادی، فشار بر سياستهای فرهنگی، مساله سیاستهای خارجی از جملهي اين موضوعات است. در این موضوعات که من با شما بحث میکنم، نقش آیتاله خامنهای فوقالعاده است و ایشان پس از یک دوره طولانی مدت 8 تا16 ساله به رهبری سنتی در ایران یعنی رهبری به عنوان یک وزنه تعادل بخش بازگشتهاند که مدتی در ایران مغفول بود. حالا نوع حمایتی که از دولت آقای روحانی میشود با نوع حمایتی که از دولت هاشمی و خاتمی میشد، متفاوت است و این برای آقای روحانی فرصت مناسب و نقطه قوت تلقی میشود و آن گروه اپوزیسیون را در موضع ضعف قرار میدهد. این موضوع، هم به دلیل موقعیت زمانی و وخامت اوضاع است و هم محصول بیست سال کشمکش سیاسی در کشور که چپ را فرسوده کرد و راست را همینطور. رادیکالزم راست را رسوا کرد و هم رادیکالیزم چپ را . این رفتارها ناشی از این است که به نظر می رسد تمدن ایران (این جمله را قبل از انتخابات گفتهام و منتشر هم شده است) به یک دوره همگرایی رسیده است و از چپ و راست دارد به مرکز میل میکند یعنی جایی که اکبر هاشمی رفسنجانی ایستاده و خب همه عمرش ایستاده بود. الان در این مجموعه، روحانی هم به این نقطه تعادل متصل است، اعتدال هم که میگوید یعنی در (سانترال) ایستادهام. و این موضوع، بازتاب این هم هست که این تمدن به همگرایی رسیده است.