قسمت اول
با اینکه اکثریت قاطعی از جمعیت کره زمین در همه ادوار، به یکی از ادیان حقه الهی از یهود، مسیحی و اسلام باور داشتهاند و میدارند، اما متأسفانه به علت عدم آگاهی از تعلیمات آن ادیان الهی در همه دورانها، از نعمتهای فردی و اجتماعی که پیامبران آن ادیان برایشان به ارمغان آورده بودند محروم و پیوسته به نام همان ادیان و تعلیمات همان پیامبران، مورد ظلم برخي از حاکمان دینی وقت قرار گرفتهاند که بنام جانشینان آن رسولانِ بر حق، آنچه خواستهاند بر ملتهای خود و دیگران اعمال کردهاند.
ظلم بی حد و حساب بزرگان کلیسا به نام “تفتیش عقائد” که طی قرنها بر ملت مسیح و سایر ملل و ادیان، اعمال کردهاند چیزی نیست که بتوان آن را از حافظه تاریخ محو نمود. تا جائیکه مردانی برای اصلاح اوضاع جامعه، یگانه چاره را کنار گذاشتن دین از همه امور جامعه دانستند و این کار را کردند.
در مورد دین اسلام هم همین رفتارها به تقلید از آنها و به طمع دست یابی به قدرتی که کلیسا داشت، با خودِ مسلمانان و سایر ملتها انجام شد و ميشود. تا جائیکه نه تنها غیر مسلمانان، حتی مسلمانان هم دین اسلام را مخالف مکرمت انسانها و آزادی و حقوق انسانی دانسته و در هر فرصتی به تحقیر و درنتیجه راندن افکار جوامع از این دین مبین نمودند. در این نوشته سعی شده تا با مروری کوتاه بر رفتار پیامبر اسلام، جانشینان او و بزرگان دین در امور حکومت و سیاست، نظرات و تعلیمات این دین آزادی بخش برای علاقمندان تبین شود.
بعد از وقایع پاریس و درج كاريكاتور موهن در چند ماه گذشته که همه کم و بیش از آن با خبریم، بحث و تحلیلهای فراوانی پیرامون این واقعه و وقایع جانبی آن در سایر کشورها که هنوز هم کم و بیش ادامه دارد، توسط رسانههای مجازی و مطبوعاتی صورت گرفت. این وقایعِ زنجیرهای بهانهای برای عده چه بسا مغرض شد، تا تحلیگرانی با نظریات و اهداف مختلف را فرا خوانند و در تمام آنها این موضوع بحث مطرح شود که آیا در ادیان و – مخصوصاً اسلام- آزادی و دمکراسی با ابعاد مختلف وجود، یا حتی امکان دارد؟ این موضوع و سؤالات متعدد پرسشگران با نیتهای متفاوتِ بیغرضانه یا مغرضانه، اذهان قشر وسیعی از جوامع مخصوصاً متدین را به این مسئله معطوف نمود که آیا واقعا اساس قوانین مخصوصاً قوانین و روال حکومتی در دین اسلام بر زور و تک رائی بوده و هست؟
این ابهامات القاء شده در اذهان جامعه که به یقین میتواند فکر نا باوران و سست ایمانان جامعه را بلغزاند، نگارنده را بر آن داشت که – در حد توانائی – مطالبی مستند در این مورد بنویسد. برای پرهیز از هر گونه تعصب دینی و یا شواهد محتمل الصدق و الکذب سعی می کند فقط به اسناد صد در صد محکم دینی، یعنی قرآن و عمل پیامبر(ص) و صحابه بعد از اوتمسک کند.
سه مقوله در توالي يكديگر
آزادی، نظارت و انتقاد در حقیقت سه مقوله در توالی یكدیگرند. به عبارت دیگر برای اینکه ملتی بتواند از حکمرانان خود حق انتقاد داشته باشد، البته اول باید آزادی حق نظارت بر اعمال و رفتار حاکمان به مردم عادی داده شود و اين حقوق براي آنهائی که در انجام این امور یعنی آزادی، نظارت و انتقاد، پیرو غرض ورزیهای مختلف نباشند و (صرفاً از روی دلسوزی بر احوال خود و دیگران)، محترم شمرده شود.
در همه موارد یعنی آزادی، نظارت و انتقاد از عمل کرد پیامبر اکرم (ص) در امور اجرائی امت فقط به دو آیه از قرآن اکتفا میکنم. البته قبل از آغاز مطلب تصریح مینمایم که صرفاً آزادی در نظارتها و انتقادها فقط در امور جاری بود و نه در ایفاء وظیفة پیامبری که آن بزرگوار در آن محدوده، هیچ صلاح و مصلحت و ملاحظهای در انجام وظائف پیام رسانی خداوند به اینکه چگونه انجام دهد ننموده و بعداز نزول هر آیه، سوره و حکمی، دقیقاً همانگونه رفتار مینمود که میبایست کرد.
اما در امور اجرائی در جامعه، بسیار پیش میآمد که دیگران نظرهائی غیر از نظر خود رسول الله (ص) داشتند که آنها را در مجالس مشاورة علنی یا خصوصی اظهار مینمودند. شاید تصور کنیم که چون پیامبر معصوم و با اتکال و اتصال دائمی به وحی، به تمام امور، حتی غیب آگاهتر است، پس هیچ احتیاجی بر نظر خواهی از دیگران و یا نظر دهی آنها نیست و آنها باید همان کنند که آن پیامبر مؤید میگوید و میکند. اما در عمل و طبق دستورات صریح قرآنی این برداشت صحیح به نظرنمیرسد:
1- پیامبراکرم (ص) قبل از اینکه از مکه به مدینه مهاجرت نماید، آخرین سورهای که در مکه – طبق آنچه محققان گفتهاند- بر ایشان نازل شد سورة مبارکة شوری بود. اگر نگاهی به متن این سوره بشود، به راحتی می توان دید که چون پیامبر (ص) میرفت که از مکه به یثرب (که بعداً نام مدینه النبی به خود گرفت مهاجرت کرده و در آن شهر باید فارغ از ستخگیریهای بی حد و حصر اهالی و مشرکان كه در مکه بر آن حضرت تحمیل می کردند)، جامعهای بر اساس تعلیمات دین و قرآن تشکیل دهد، لذا دارای نکات بسیار مهمی به عنوان نقشه راهی جهت تشکیل یک جامعة آزاد و به دور از تعصبهای قبیلهای است.
ضمن اعلام تشریع “شریعت” از دین که جزوی از دین است (در آیه 13 این سوره) و بروز اختلافات احتمالی بلکه حتمی در آنها و دستوراستقامت به ایشان در این اختلافات و حل آنها (در آیات 36 تا 39) دستورات جامعی، برای تشکیل یک جامعه اسلامی و انسانی داده میشود که از آن جمله است و َأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ (کارشان شور کردن میان خود) است. با این دستور کوتاه اما عمیق، صریحاً خداوند تکلیف اخذ تصمیمات اجرائی را برای رسول اکرم (ص) و کلیه افراد جامعه معین میکند که نباید در اخذ تصمیمات به رأی شخصی قناعت نمایند، بلکه باید در هر کاری که مربوط به امور اجرائی در جامعه است، با مردم مشورت صورت گیرد.
این موضوع آن قدر اهمیت داشت که در حوادث جنگ اُحُد که با وجود جلسات شور با مردم و اخذ تصمیم بر اساس نظریه آنها – با اینکه خود پیامبر(ص) مخالف آن تصمیمها بود و نافرمانی آنها از دستورات آن حضرت در حین جنگ و شکست و خسارات فراوان و کشتههای زیاد که به مسلمانان وارد شد و از جمله مهمترین آنها، شهید و مثله شدن حمزه عموی پیامبر اکرم (ص) در اثر این تمرد و نافرمانیها بود، با این همه پیامبر (ص) را خطاب قرار میدهد که: فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّـهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّـهِ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ به برکت آن رحمتی که خداوند بر تونمود، تو با آنها نرمی کردی و اگر تند خوئی و سخت دلی مینمودی، حتماً از پیرامون تو پراکنده میشدند، پس در این وضعیت از گناه آنان، در گذر و از خداوند هم برایشان آمرزش طلب نموده و با آنها در کارها مشورت کن، (بعد از این شورو نتیجهای که حاصل میشود) اگر تصمیمی گرفتی، به خدا توکل کن ( و از عاقبت آن پروا ننما) که محققاً خداوند توکل کنندگان را دوست میدارد. (آیه 159 آل عمران) پیامبر اکرم (ص) با وجود شهید شدن عموی خود به دست مخالفان، قاتل او را بخشید و فرمود دیگر در این شهر نباش من نمیتوانم قیافه تو را تحمل کنم (نقل به مضمون).
2. بعد از جنگ اُحُد در جنگ خندق، باز هم پیامبر (ص) با آنها جلسه شور تشکیل داد و بر اساس تصمیم آن شورا، دور مدینه خندقی کندند و نتیجة جنگ، پیروزی چشمگیر مسلمانان بود. برداشت از این آیه اینکه:
اولاً- حکمرانان نباید در هیچ امر اجرائی و اجتماعی، شور و مشورت با افراد جامعه را ترک کنند و اگر نتیجه این شور و مشورتها به شکست هم بیانجامد نباید از عمل خود پشیمان شوند و این امر واجب را ترک کنند . البته همه میدانیم که شور باید با افراد صالح و وارد در موضوعِ مورد شور انجام شود.
ثانیاً: بدانند که تند خوئی و رفتارهای خشن با افراد جامعه، پشتیبانی آنها را از حکمرانان بر میدارد و آنها بی حمایت و پشتیبان میمانند ولو در ظاهر به حمایت از آنها تظاهر کنند. این عدم حمایت، مسلماً شکست حکمرانان را باعث میشود، ولو با زور و اجبار بتوانند بر آنها حکمرانی ظاهری خود را تحمیل کنند.
3. آن بزرگوار برای اینکه امور اجرائی جامعه را خود به دست گرفته و اداره کند، هیچ اجباری و تحمیلی بر مردم اعمال ننمود و همه میدانند که وقتی پیامبر اکرم (ص) به مدینه هجرت کرد اهالی آن شهر که قبلاً عدة زیادی از آنها به مکه آمده و با او بیعت کرده بودند در مدینه از او حمایت کرده و بزرگان قبائل یا خود افراد، فرداً بفرد آمده و با او بیعت میکردند. این روش متداول برای حمایت بود و مانند امروز رأیگیری با ورقه و غیره مرسوم نبود ولی همان مفهوم و اثر را داشت.
4. در قر آن کریم صریحاً به پیامبر اکرم امر میشود تا بعضی را که در امور اجرائی نظرها و تشخیصهای آن بزرگوار را مورد انتقاد قرار ميدهند نه تنها از خود نراند، بلکه آنها را کاملاً آنها مد نظر داشته و توجه خود را از آنها بر ندارد. من باب نمونه دو آیه را به عنوان شاهد نقل می کنیم:
الف -وَلَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَيْكَ مِنْ حِسَابِهِم مِّن شَيْءٍئوَمَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَيْهِم مِّن شَيْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ ( کسانی را که بامدادان و شامگاهان در حالی که – خالصاً – وجه خدا را میخوانند از خود طرد مکن، نه از حساب آنها چیزی بر عهده تو است و نه چیزی از حساب تو بر عهده آنها، پس تو اگر آنها را طرد کنی، از ستمکاران خواهی شد. انعام 52) و در آیه دیگری میخوانیم: وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا (نفس خود را با کسانی که بامدادان و شامگاهان پروردگار را (خالصاً برای خشنودیش) میخوانند به صبر وادار و برای طلب زینتهای دنیائی چشم از آنها بر مدار – اما- در عین حال کسانی که قلبشان را دچار غفلت کردهایم و هوای نفس خود را اطاعت میکنند و کارشان افراط کاری است، پیروی نکن، (کهف 28).
این افرادی که قرآن در این دو آیه از آنها سخن میگوید کسانی بودند که در عین حال که ایمان کامل به خدا و پیامبر داشته، خدا را با کمال خلوص در شب ها و روزها عبادت کرده و اطاعت پیامبر(ص) را بر خود فرض میدانستند و به فرامین او با رضا و رغبت عمل می کردند، اما در امور اجرائی و اداره جامعه، با رسول الله (ص) اختلاف نظرهائی داشتند و نظرهای خود را در خلاء و ملاء اظهار مینمودند.
قرآن امر میکند که این افراد را با این خصوصیات، از خود طرد نکن که اگر اینکار بکنی در آن صورت از ستمکاران خواهی شد و اگر به معنای لغوی ظلم که به معنای نابجا گذاشتن چیزی است دقت کنیم، در آن صورت تعبیر قرآنی این موضوع را به وضوح به پیامبر تبیین میکند که با کنار رفتن این قشر از جامعه، تو مجبور میشوی با آنانی که صلاحیت همنشینی با تو را ندارند همنشین و همراه شوی.
در بعضی تفاسیر البته این آیات در مورد افراد فقیری که خدمت پیامبر میآمدند تعبیر شده است. ولی پیغمبر اکرم(ص) بزرگوارتر از آن بود که از همنشینی با فقرا احتراز کند و خداوند او را از طرد آنها با این حدت و شدت بر حذر دارد.بعد از رحلت آن بزرگوار، هنوز آثاری از قبول انتقاد و وجود آزادیهایی در جامعه، باقی مانده بود. روزی خلیفة اول بالای منبر گفت اگر از من خطائی دیدید بمن تذکر بدهید، مردی بلند شده شمشیر خود را کشیده گفت به خدا قسم، اگر راه کج بروی با همین شمشیر تو را راست میکنم.
ولی متأسفانه بعد از آن هر چه از زمان رحلت ایشان دور میشویم، محیط بسته تر شده و عادت حسنه انتقاد و نصیحتپذیری کم و کمتر میگردید تا روزگار به زمان امیر المؤمنین علی(ع) رسید که شرح کوتاهی از رفتارهای ایشان در این موارد خواهد آمد.در مورد رفتار پیامبر به عنوان رهبر جامعه در نشست و برخاست با همه افراد، هیچ احتیاجی به گفتن نیست که با طبقات مختلف جامعه چه رفتارهای بزرگوارنه داشته است. در قرآن به آن بزرگوار دستور میدهد که به مردم اعلام کند که: فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا (ما تو را برای آنها نگهبان نفرستادیم). وَمَا أَنَا عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ-2 بار (من بر شما نگهبان نیستم).
(وَلَوْ شَاءَ اللَّـهُ مَا أَشْرَكُوا وَمَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ-2 بار(اگر خداوند می خواست آنها شرک نمیورزیدند و ما تو را بر آنها نگهبان قرار ندادیم و تو وکیل آنها نیستی).فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ پس اگر از فرمان تو اعراض کردند ما تو را بر آنها نگهبان نفرستاده ایم وظیفه تو فقط رساندن پیامهای او است). همان طور از این آیات به روشنی بر میآید خداوند پیامبر(ص) را از اینکه خود را نگهبان مردم یا وکیل آنها بداند نهی میکند و او را فقط رسانندهي پیامهای خود معرفی میکند نه اینکه خود را به آنها تحمیل نموده و در کارهای جاری خود را بالاتر از آنها بداند.
او که در مدینه مانند همه پیامبران به طور طبیعی مخالفینی از طبقات مختلف، مانند مشرکین، یهود، نصاری و بیدینان داشت، آنها را به دو طبقه تقسیم کرده بود، یک طبقه آنهايی بودند که با او مخالف کرده و آماده بودند که از هر فرصتی استفاده کرده و علناً علیه او شمشیر بکشند. با این طبقه البته هیچ مماشاتی نمینمود و به محض اینکه اطلاع مییافت ممکن است علیه او و امت، عملیاتی جنگی و ایذائی انجام شود، به دفع آنها اقدام مینمود.
دسته دوم کسانی بودند که مخالفتشان با آن بزرگوار مخالفت زبانی و تبلیغی بود. آنها را طبق دستور قرآنی فقط موظف میکرد که با پرداخت جزیه – به این عنوان که بالاخره ادارة جامعه منابع مالی لازم دارد که مسلمانان آن را به عنوان زکوه و خمس میپرداختند، لذا آنها هم سهمی باید در تأمین آن داشته باشند- تحت حمایت حکومت قرار میگرفتند وجان و مال و ناموسشان حراست میشد. اما هیچ تعرض فیزیکی با آنها انجام نمیداد آنها هم از این جهت در امن بودند.
سعید غفارزاده