چرا تمام نمیشود این ننگ
تابستان تازه چند روزی است که شروع شده، سال 1394 شمسی، به تاریخ میلادی اما 2015 است. ماه رمضان است و پیش از افطار، ترافیک تهران سنگین است و در ماشین دارد «ماروین گِی» (Marvin Gaye) میخواند. وقایع امسال و سال پیش را از ذهنم میگذارنم.
قتل مردمی که در حال عبادتند توسط یک جوان نژادپرست 21 ساله، مرگ جوان سیاهپوستی که تفنگ آبپاش در دست داشت اما افسر پلیس سفید پوست روبرویش اسلحه گرم، سقوط هواپیمای مسافربری آلمانی که معلوم شد كمك خلبان از عمد باعثش بوده، سقوط چند هواپیمای مالزیایی، انهدام یک هواپیمای مسافربری بر فراز آسمان اوکراین که مشخص نشد کار که بوده، داعش، جام جهانی پارسال و آن اعدامهایی که همان روزهای شروع جام جهانی کنار دجله برگزار شد و یکی از آن اعدامیها پیراهن «لیونل مسی» را به تن داشت، سر بریدنها، مرگ آن سیاهپوست به دست پلیس آمریکا و شورشهای نژادی که پس از آن آغاز شد و انبوه اخبار ناخوشایند دیگر. چه سالی است امسال و چه سالی بود پارسال!
همزمان با این افکار، ماروین گی همچنان دارد میخواند و ارکستر زهی از پس زمینه، آن خط ملودیک جادویی را مینوازد. آن جایی که نتهای ارکستر زهی با آواز ماروین گی که کلمه «مادر مادر» را میخواند همراه میشود، جریانی مثل الکتریسیته از بدنم میگذرد. چقدر این آهنگ به حال و هوای جهان امروز ما میخورد. چقدر تازه و چه زیبا است. اما حیف! ای کاش اینگونه نبود.
بیست و سه کروموزوم که از مادر و بیست و سه کروموزوم دیگر که از پدر میرسد و بیست و پنج هزار ژن، اینها هستند که تعیین میکنند شما سالم باشید، معلول، باهوش، زیبا، زشت، بلند، کوتاه و سفید، زرد یا سیاه. اما آن چه تلخ است این که در نگاه برخی، همین صفات هستند که ما با آن شناسایی میشویم و در برخی دیگر از نگاهها مذهب، دیگر برچسب طبقهبندی است.
در این دوران بازار نژادپرستی و جنگ و نفاق داغ شده و از ظواهر امر پیدا است که این ننگ حالا حالاها خواهد ماند. آرزوهایی که از صد سال پیش تا کنون به صورت شعر و ترانه سروده شده، اما هنوز هم محقق نشده. هنوز هم زبان میلیونها مردم، این ترانهها را نجوا می کند: به امید روزی که تمام شود این ننگ.
روز پیروزی ماهم می رسد
«روز پیروزی ما هم میرسد» شاید ترجمه درستی از We Shall Overcome نباشد. این سرود، حکم سرود ملی معترضان به نژادپرستی در دهه 50 میلادی را دارد و معلوم نیست چه کسی آن را ساخته. برخی معتقدند این آهنگ از آهنگ دیگری که توسط یک کشیش سیاهپوست با عنوانی تقریبا مشابه در سال 1901 سروده، ساخته شده است.
این آهنگ اولین بار در «بولتن ترانههای مردم» در سال 1947 منتشر شد و در سال های 1955 تا 1968 که اوج جنبش ضد نژادپرستی در آمریکا است، توسط مردم در راهپیماییها، کلیساهای سیاهپوستان و در جمعهای اعتراضی خوانده میشده. اما پس از آن تقریباً در سایر اعتراضهای مدنی هم به کار رفته است. این آهنگ، ملودی سادهای دارد و شعر آن بر روی این ملودی ساده تکرار میشود. محبوبترین نسخه این آهنگ نسخه اجرا شده توسط جوان بائز است.
او اولین بار در 22 سالگی و در سال 1963 این آهنگ را در جمعیت سیصد هزار نفری شرکت کننده در مراسم یاد بود آبراهام لینكلن اجرا کرد. این آهنگ پس از قتل مارتین لوتر کینگ در سال 1968 در مراسم خاکسپاری او هم خوانده شد.
عنصر امید در شعر این آهنگ باعث شده تا این آهنگ مورد توجه سایر اعتراضها هم قرار گیرد. محبوبیت این آهنگ به عنوان مهمترین آهنگ ضد تبعیض نژادی تا جایی است که این آهنگ در کشورهای دیگری غیر از آمریکا هم به عنوان ترانهای اعتراضی استفاده شده.
اولین بار در سال 1968 و در ایرلند شمالی، نسخه تغییر یافتهای از این آهنگ برای اعتراض به نابرابری استفاده میشده. همچنین در انقلاب مخملی سال 1989 پراگ، صدها هزار نفر هم صدا این آهنگ را به زبان انگلیسی و به زبان چک میخواندند. این آهنگ در دهه 1980 در جنبش های اعتراضی هندوستان هم استفاده شده و نسخهای تطبیق یافته با زبان بنگالی هم در میان دانش آموزان و هم در جنبشهای اعتراضی محبوبیت زیادی یافته.
پس از قتلهای سریالی که در اوایل دهه 1990 در حوالی استکهلم رخ داد، رئیس جمهور سوئد به همراه وزیر امور پناهجویان این کشور در سال 1992 وقت در جلسهای که به این منظور با خانواده قربانیان برگزار شده بود شرکت کردند و با نا آرامی این مردم که اکثر آنها مهاجر بودند روبرو شدند، برای آرام کردن مردم را دعوت به همخوانی این آهنگ کردند.
راجر واترز، از اعضای پیشین گروه پینک فلوید نیز در سال 2010 با انتشار اجرای جدیدی از این آهنگ، اعتراض خود را در برابر مسئله غزه و اسرائیل اعلام کرده. همچنین «بروس اسپرینگ تین» خواننده آمریکایی، در سال 2011 پس از کشتار عده زیادی از مهاجرانی که برای یک گردهمایی در اوسلو پایتخت نروژ گرد هم آمده بودند و توسط یک نژادپرست نروژی به رگبار بسته شدند، نسخهای از این آهنگ را در سالگرد این واقعه اجرا کرد.
تغییری فرا می رسد
شعر و موسیقی این آهنگ توسط «سَم کوک» خواننده آمریکایی ساخته و سروده شده است. بخشی از ایده ساخته شدن این آهنگ مربوط به رویدادی است که در زندگی این خواننده برای او اتفاق افتاده. در سال 1963 این خواننده به همراه گروه موسیقی اش برای رزو هتل با مشکل مواجه میشود و به آنان گفته میشود که این هتل فقط برای سفید پوستان است. سم کوکم که از کوره در می رود شروع به داد و فریاد می کند اما همسرش به او می گوید «این ها تو را میکشند بیا از اینجا برویم». او جواب میدهد «این ها هیچ غلطی نمیکنند چون من سم کوک هستم».
چند ساعت بعد پلیس آن ها را به جرم برهم زدن نظم عمومی دستگیر میکند و فردای آن روز روزنامه نیویورک تایمز گزارشی از این دستگیری را با تیتر «سرپرست کاکا سیاه گروهِ موسیقی به زندان افتاد» منتشر میکند. او در کریسمس همان سال این آهنگ را می سازد. سم کوک در 11 دسامبر 1964 به قتل میرسد و این آهنگ در 22 دسامبر، 11 روز پس از مرگ خالقش منتشر میشود. بسیاری بر این باورند که «تغییری فرا میرسد» بهترین ساخته این خواننده آمریکایی است. این آهنگ یکی از محبوبترین و پر استفادهترین آهنگهای دوران جنبش حقوق مدنی آمریکا است.
مردم حاضر شوید
«کورتیس مِیفیلد» که در سالهای اواسط دهه 1960 از اعضای گروه «ایمپرشنز» بود، این آهنگ را ساخته و شعر آن را سروده. مجله رولینگ استونز این آهنگ را به عنوان بیست و چهارمین آهنگ برتر تمام دوران انتخاب کرده همچنین در رتبهبندی برترین آهنگهای گیتاری این مجله، رتبه بیستم به این آهنگ تعلق گرفته. کورتیس میفیلد که تنها چند سال پس از انتشار این آهنگ به عنوان یک سولو آرتیست شناخته میشود، برای ساخت این آهنگ از موسیقی گاسپل یا موسیقی کلیسایی سیاهان آمریکایی الهام گرفته.
اجراهای مختلفی از این آهنگ در طول زمان توسط گروهها و خوانندگان مختلفی چون «باب دیلن» و «باب مارلی» ضبط و منتشر شده اما محبوب ترین این اجراها اجرای مشترک «راد اِستورات» و گیتاریست افسانهای انگلیسی «جف بِک» در سال 1985 است. جف بک از آن سال تا کنون این آهننگ را در کنسرتهای مختلف و با خوانندگان مختلفی چون «اِستینگ» و «جاس استون» اجرا کرده. در کنسرت سال 1993 «راد استوارت» با همراهی «رانی وود» و ارکستر زهی اجرای فوق العاده زیبایی از این آهنگ را منتشر کرد.
پرنده سیاه
پرنده سیاه نام آهنگ زیبایی از گروه «بیتلز» است که اولین بار در آلبوم «سفید» در سال 1968 منتشر شد. شعر و موسیقی این آهنگ را «پُل مَک کارتنی» سروده اما برسم پیمانی که در روزهای جوانی گروه بیتلز با «جان لنون» بسته بود، این آهنگ همچون تمام آهنگهای این دو آهنگ ساز با نام مشترک هردوی آنها ثبت شده است. ایده اصلی این آهنگ در سال 1968 و در پی نا آرامی های انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در همان سال به ذهن مک کارتنی خطور میکند.
مک کارتنی این آهنگ را با یک گیتار اجرا و ضبط کرده و صدای ریتم گرفتن او با پا روی کف استودیو هم در این آهنگ همراه با گیتار و خواننده است و دقایق پایانی آهنگ هم صدای پرنده به این آهنگ خلوت و زیبا اضافه میشود. او در سال 2002 در یک شوی تلویزیونی در تگزاس میگوید این شعر در مورد پرنده سیاهی که بالهایش شکسته سروده نشده. این شعر سمبولیک است. مک کارتنی در مصاحبهای در سال 2005 میگوید موسیقی این آهنگ با الهام از یکی از آثار باخ ساخته شده. میکسهای مختلفی از این آهنگ وجود دارد که در برخی از آنها صدای پرنده حذف شده است.
محمدعلی پورخصالیان