موسیقی به ویژه نوعی از موسیقی عامه و جوان پسند، مسیر پر فراز و نشیبی را در کشور ما طی کرده است. زمانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تقریبا همه دستاندرکاران و مسوولان بر این باور بودند که موسیقی از هر نوع که باشد، حرام است و اجرا و نمایش آن درملاءعام میتواند نوعی از تبلیغ عمل حرام باشد به همین دلیل نه تنها تا سالها پس از پیروزی انقلاب اسلامی، خبری از برگزاری موسیقی زنده در ملاء عام نبود که هر جا هم گروهی دست به چنین اقدامی میزد، با برخوردهای آنچنانی مواجه میشدند.
نخستین گامها
سالها بعد صدا و سیما به مدیریت علی لاریجانی اولین تلاشها را برای عادیسازی جریان موسیقی عامهپسند انجام داد. تا پیش از آن هرچند فقط آوازهای سنتی ایرانی در صدا وسیما پخش میشد آنهم بدون نمایش آلات موسیقی ( که تا کنون نمایش ساز را حرام میدانند) اما ترانه «گل میروید به باغ» که آن روزها در نوع خود تازه مینمود و نمایشاش در تلویزیون خرق عادت به حساب میآمد، پخش شد و به عنوان یکی از اولین تلاشها در نوع خود توانست اقبال عمومی را جلب کند.
با به قدرت رسیدن سید محمد خاتمی به عنوان فردی اصلاحطلب که پیشینهای روشن و مشخص در اداره وزارت ارشاد داشت، موج جدیدی ایجاد شد که در آن، خوانندگان جوان سعی داشتند مجوز رسمی برای کارهای خود بگیرند و از آن پس تعدادی مجوز هم صادر شد تا بر اساس آن خوانندگان پاپ (والبته سایر سبکها) بتوانند هنر خود را به صورت مستقیم برای مردم عرضه کنند اما از همان زمان حمله به برخی کنسرتها، توسط گروهی که به گروه فشار موسوم بود، باب شد.
حملهکنندگان که خود را دلسوز دین مردم میدانستند، بر این باور بودند که رواج چنین برنامههایی میتواند به نوعی جوانان را از مسیر درست خارج کند اما مخالفان آنها میگفتند مردم حق دارند مطابق اجازهای که مسوولان ذیربط دادهاند در برنامههایی که حداقل پارامترهای سلیقهی آنها را دارد و به شادی و نشاط منجر میشود شرکت کنند. این رویه ادامه داشت و کمکم در اواخر دولت خاتمی به سمت ناپدید شدن سوق یافت.
در دولت محمود احمدینژاد (به ویژه در دولت اول او) به این دلیل که گروههای فشار دولت را برآمده از خواست خود میدانستند و وزارت ارشاد را هم همگام خواستههای خود، اعتراضی آنچنانی به سیاستهایی که در امور فرهنگی مانند سینما و موسیقی اتخاذ میشد، وجود نداشت.
اگر هم در جائی اندک اختلافی پیش میآمد، آن اختلاف موضوعی نبود که به عموم دولت تسری یابد بلکه گفته میشد : اشتباهی است که توسط یک مدیر دولتی رخ داده و نباید آن را به عموم دولت، تسری دهیم.
برنامههای فرهنگی، در دولت نخست محمود احمدینژاد، دستخوش اعتراض نبود. هر چند در دور دوم دولتداری او، مخالفتهایی هم به وجود آمد اما باز هم این مخالفتها آنطور که در دولت اصلاحات وجود داشت، ظهور و بروز نیافت.
دولت روحانی و گروههای فشار
دولت روحانی پس از آن بر مسند امور نشست که نوعی از سرخوردگی بین مردم شیوع یافته بود. وضع نابهنجار دولتداری در ایران در هشت سال قدرت احمدینژاد، میزان زیادی از ناامیدی را بین مردم رواج داد و نه تنها اقتصاد که سیاست و فرهنگ و اجتماع را هم به چالش جدی کشیده بود.
حسن روحانی در حالی دولت را در دست گرفت که هیچ یک از زمینههای مورد بحث، سر و سامان درست نداشت. به ویژه در عرصه فرهنگ و هنر، وزیری در دوره قبل بر امور گماشته شده بود که به شهادت خودش، به هیچ عنوان موسیقی گوش نکرده بود و احتمالا میشد اینطور برآورد کرد که حسینی به عنوان وزیر ارشاد از منظر «تعبدی» این عمل را انجام نداده و به این دلیل که شنیدن موسیقی را حرام میدانسته، هیچکدام از انواع آن را گوش نکرده است.
تقریبا میتوان حدس زد وقتی وزارتخانهای که باید امور فرهنگی را سامان دهد، چنین تفکری را بر مسند امور خود ببینید، چه نوع تصمیماتی درباره موسیقی میگیرد. آنچه که در دوره احمدینژاد رخ داده نیز این حدس را تا حدودی تایید میکند.
حسن روحانی در چنین شرایطی دولت را در دست گرفت. دولتی که وزارت فرهنگ آن لااقل باید میتوانست کمکاریهای دوره قبل را جبران کند. اما از سوی دیگر در دوره محمود احمدینژاد مخالفان با در دست داشتن منابع مالی و …، قدرت ویژهای یافته بودند. آن طور که در خبرها آمده بود، فقط یکی از موسسات که زیر نظر یکی از متنفذین و از کسانی است که فرماندهی گروههای فشار را در دست داد، 6 میلیارد تومان تسهیلات کم بهره یا بدون بهره (حتی عدهای از بلاعوض بودن آن خبر دادهاند) از محل اعتبارات وزارت ارشاد اسلامی دریافت کرده است!
اینها همه نشان میدهد که گروهی که به گروه یا گروهک فشار موسوم هستند در این ایام که خبر خاصی از آنها نبوده در پی تدارک و تقویت خود بودهاند. همین است که در دولت روحانی که وعده قانونگرایی و … داده هنوز هم کنسرتهایی که مجوز رسمی وزارت ارشاد یا سایر نهادهای مسوول را دارند، به پشتوانه قدرت این گروهها، تعطیل و لغو میشوند.
رویه همان رویه گذشته
تا زمانی که رئیس جمهوری اسلامی ایران «حسن روحانی» در مراسم افطار خود حرفی از لغو کنسرتها نزده بود این تصور وجود داشت که گروههای فشار از موضع بالاترین مقام اجرایی کشور، اطلاع ندارند به همین دلیل ممکن است در محاسبات خود به خطا رفته باشند اما از زمانی که روحانی این موضوع را در سخنان خود جای داد و از آن صحبت به میان آورد، موضوع او در حمایت از برگزاری کنسرتها و رفتار بر اساس قانون، مشخص است.
از آن زمان که روحانی درباره لغو کنسرتها موضع گرفت، تا امروز نه تنها رویه تغییر نکرده است بلکه به همان ترتیب گذشته، در همدان، بوشهر و … کنسرتهایی لغو شدهاند، کنسرتهایی که مجوز داشته و از سوی نهادهای رسمی هم حمایت شدهاند. رفتاری که در لغو کنسرتها انجام شده، به احتمال ماهیت مخالفان با برگزاری کنسرتها را برای فرمانداران، استانداران و دیگر مسوولان محلی و غیر محلی روشن ساخته است اما اینکه چرا آنها به مردم معرفی نمیشوند یا به صورت فعالانه با آنها مطابق قانون برخورد نمیشود و پرونده آنها به دادگاه نمیرود، جای سوال و ابهام است.
برگزاری کنسرت و حضور در برنامههایی که سلیقه مردم را راضی میکند حق آنهاست اما دفاع از این حق، بر عهده دولت و نهادهای قانونی است. نیروی انتظامی در دورههای مختلف از جمله نهادهایی است که به نظر میرسد در برخورد با مخالفانی که مخالفت خود را با اعمال غیر قانونی همراه میسازند، با ملایمت رفتار کرده است در صورتی که اگر این رفتار را مردم میداشتند نه گروههای فشار نزدیک به حاکمیت، قطعا برخورد دیگری با آنها میشد برخوردی که در فقره مربوط به گشت ارشاد بارها وبارها دیده شده و تصاویر فراوانی از آن در شبکههای مجازی منتشر شده است.
در این میان هر چند برخورد دولت با نیروهای فشار، جای سوال و ابهام دارد اما به همان اندازه رفتار و برخورد نیروی انتظامی در دورههای مختلف بدون ابهام بوده است و اگر نرمش و انعطافی در رفتار آنها وجود داشته، تقریبا دلیلش مشخص است.
به نظر میرسد وزارت ارشاد و در سطح بالاتر دولت باید هر چه زودتر، تکلیف خود را با این گروهها مشخص کند و الا آنچه از میان میرود اعتبار دولتی است که مردم حمایت از آن را بر عهده خود میدانند در غیر این صورت معلوم نیست تبعات بر خورد مسالمتآمیز با گروههایی که حق مردم را به رسمیت نمیشناسند و قانون را هم رعایت نمیکنند، به چه صورتی بروز کند؟!
بهروز مهدیزاده