نقطهای برای آغاز شکاف در جامعه ایرانی
توافق هستهای ایران و 1+5، پس از انجام، رویکردهای مختلف جناحهای سیاسی را به خود دیده و با امتداد چنین فضائی این رویکردها با کمی شدت و ضعف، هنوز هم ادامه دارد. فضای سیاسی در مواجهه با توافق، بهگونهایست که عدهای از اساس با این توافق مخالفند و آن را با دید شک و تردید مینگرند و عدهای هم بدون بحث از جزئیات، از انجام آن اظهار شعف و خوشحالی میکنند. نکته قابل توجه اما، استدلالهای دوطرف است که این یا آن گروه، برای موافقت یا مخالفت خود به کار میبرند و در مبنا مشترک است!
این سه گروه در توافق
جناحهای سیاسی موجود صرف نظر از اینکه چه موضعی در قبال توافق اتخاذ کردهاند، مبنای مشترکی برای دلیل موضعگیری خود دارند! هر دو گروه در مواجهه با افکار عمومی، دلیل موافقت یا مخالفت خود را، «خیر و مصلحتاندیشی» برای مردم و صلاح دنیا (و البته آخرت) آنها اعلام میکنند.
یک گروه میگوید که چون مردم از انجام توافق خوشحالاند و در آینده نیز منافع حاصل از توافق (که بیشتر در زمینه اقتصادی متصور است) به جیب مردم میرود، دلیلی برای مخالفت یا ابراز نکردن شادی وجود ندارد اما گروه دوم معتقد است آبی از محل توافق برای مردم گرم نمیشود و غیر از این، در پوشش توافق و اجرای «برجام» زمینهی به مخاطره افتادن استقلال کشور نیز فراهم میشود!
موافقان میگویند اقتصاد ایران و البته دیگر مشکلات ناشی از تحریمها، با این توافق حل میشود و «برجام» برگ برندهای برای اقتصاد ایران است که میتوان آن را «مفید و موثر» دانست. اما مخالفان میگویند محصول اجرای «برجام» خط پایانی بر اقتصاد مقاومتی و سُر خوردن و در غلتیدن در دامان اقتصاد نفتی است که «آش همان آش» خواهد ماند و «کاسه همان کاسه»! و دوباره در، بر همان پاشنه خواهد چرخید که پیش از این میچرخیده.
دراین میانه، گروه دیگری هم پیدا شدهاند که هرچند رسانهی چندانی غیر از «شبکههای اجتماعی» ندارند اما نظراتشان را تا حدودی در میان مردم رواج دادهاند و این هر دو را به منفعت طلبی متهم میسازند. آنها میگویند چه این و چه آن گروه سیاسی، دلِ سوخته و گداختهای برای مردم ندارند، که اگر میداشتند در فقرات قبلی، چنان میکردند که نفع مردم را همراه داشته باشد و اگر اکنون، موافقت یا مخالفتی هست، تابع منافع گروهی است که اتخاذ چنین موضعی را ایجاب میکند.
این گروه سوم، منفعت و قدرتطلبی دو گروه اصلاحطلب و اصولگرا را به مردم یادآور میشوند و یکدوجین نمونه برای این منفعتطلبی میآورند. آنها حتی یکی از دلایل موافقت یا مخالفت دو گروه را نزدیکی انتخابات مجلس میدانند و معتقداند که سنگ مردم را به سینه زدن، مرحله کاشت است و نگه داشتن مردم در «خوف و رجا»ی توافق هستهای، مرحله داشت و موسم انتخابات که برسد در اصل فصل برداشت آغاز میشود!
مردم کوچه و بازار هم هرچند امید و دلگرمیای برای بهبود فضای اقتصادی دارند اما در کوران امواج رسانهای دو گروه، حیران و سرگردان ماندهاند که کدام سوی ماجرا، مطلب واقعی یا نزدیک به واقع را به آنها میرساند! و حق با کدام یک از این سه گروه است. البته باید این را تاکید کرد که رقابت اصلی میان همان دو گروه سنتی سیاسی است که هم کدام به نحوی و تا حدودی صاحب قدرتند و رسانه. (معتدلان هم در درون یکی از این دو تعریف میشوند یعنی اصلاحطلب معتدل و اصولگرای معتدل)!
استراتژی تبعیت
فضای این روزهای جامعه ایران، پر شده است از موافقت یا مخالفت با توافق و مواضعی که طرفداران دو گروه در مقابل هم اتخاذ میکنند اما شاید مهمترین بخش این بحث، حول محور نظر رهبری باشد! مخالفان معتقداند مطابق منویات رهبری اقدام میکند اما موافقان توافق هستهای، مخالفان را غیر صادق میدانند و معتقدند اگر آنها در حرفها و موضعگیریهای خود صادقاند (به ویژه در ادعای تبعیت از رهبری)، به این دلیل که توافق با نظر رهبری انجام شدهاست، باید از میزان مخالفتهای غیر اصولی که برخی از جزئیات آن شبیه بهانهگیری است، صرف نظر کنند.
این موضعگیریها البته به اینجا ختم نشده، ادامه دارد و حتی ادعاهائی را نیز در پی داشته است طوری که، حرف و حدیثها درباره نظر موافق رهبری با توافق هستهای، به نماز جمعه تهران کشیده شد. «حسن رحیمپور ازغدی» عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی که او را یکی از ایدئولوگهای اصولگرایان میدانند، به عنوان سخنران پیش از خطبههای نماز جمعه، به این بحث از منظر همفکران خود ورود کرد و از تریبون نماز جمعه به بهترین شکل استفاده.
«کیهان» به نقل از او نوشت: اینکه میگویند توافق با موافقت رهبری بوده، خلاف واقع است. شاید همین موضعگیریها بود که از آن سو، جهانگیری معاون اول رئیس جمهوری نیز مجبور شد وارد گود شود. جهانگیری که در جمع اعضای اتاق بازرگانی ایران حاضر شده بود، در بخشی از صحبتهای خود موضوع توافق و مذاکرات را پیش کشید و تاکید کرد « مذاکرات به صورت آنلاین به اطلاع رهبری میرسید».
«بهنوش» و «حداد» در یک سو
در ادامه بگومگوهای سیاسی درباره توافق هستهای، «غلامعلی حدادعادل» رئیس فراکسیون اصولگرایان مجلس که از ساکتین ماجرا بود، سرانجام سکوت خود را درباره توافق شکست و به جمع دلواپسان پیوست! او در مشهد اعلام کرد که «دلواپس» است و دلواپسی را طبیعی میداند. او گفت: آنهائی که دلواپس نیستند، جای سوال دارد و باید استدلال کنند که چرا دلواپس نیستند!
ماجرای «بهنوش بختیاری» و یادداشت انتقادآمیز علیه او (با کمی چاشنی توهین) نیز داستان دنبالهداری در ادامه بگومگوهای سیاسی شد. کمتجربگی یکی از روزنامههای موافق و بهانهجوئی طرف مخالف، گفتههای این هنرپیشه و بازیگر کمدی سینما و تلویزیون را تبدیل به جنجال رسانهای کرد که به این بهانه، دو طرف بر هم تاختند.
بهنوش بختیاری، در یک برنامه رادیوئی گفته بود: «دوست دارم جامعه شناسی بخوانم تا مثلا بعد از توافق هستهای سریع ذوق زده نشوم و به عواقب و آینده آن فکر کنم، مثلا درباره اینکه بعد از ترکمنچای چه اتفاقی افتاد». یکی از روزنامههای اصلاحطلب هم یادداشتی انتقادی تند (وتوهینآمیز) درباره این موضوع نوشت و «دلواپسان» را به استفاده از چهره این زن (که نظر او را مضحک و خودش را دلقک خوانده بود) برای پیشبرد اهداف خود متهم کرد.
رسانههای آنطرفی نیز که گزک به دستشان آمده بود، آن را به تمام گروه مقابل نسبت دادند و بر این نکته تاکید کردند، افرادی که ادعای آزادی نقد و تحمل مخالف دارند، نظر مخالف را حتی در این حد هم نمیپذیرند. در ادامه این ماجرا، چهرههای هنری و … هم به حمایت «بختیاری» برخاستند و این ماجرا خود قائلهای تمام عیار شد!
در میان حرف و حدیثها درباره توافق، که مخالفت و موافقت زیادی در پی داشت، شاید مهمتر از این موضوعات و جدیتر از همه، حرفهای «حسن عباسی» بود که بازتاب فراوانی یافت. عباسی با تحلیلی که همفکرانش آن را «جامع» دانستند وارد گود شد. او نام تحلیل خود را «ارزیابی استراتژیک برجام و قطعنامه 2231» نامید و در اختیار رسانههای همسو قرار داد.
«حسن عباسی» در این یادداشت تاکید کرده است که آمریکا پروژهای با عنوان SSR را برای درهم شکستن مقاومت جامعه در ایران طراحی کرده و با آن وارد مذاکره با دولت روحانی شده است. دولت یازدهم نیز با در پیش گرفتن فرمول برد_برد مسیر را برای عملیاتی کردن این پروژه باز کرده و پس از تصویب قطعنامه ۲۲۳۱، که محصول توافق وین و نشستو برخاست منتجشده به «برجام» است، اکنون پروژهی SSR بهطور اتوماتیک عملیاتی شده است؛…
در این فقره نیز هرچند نقدها فراوان بود اما نظر یکی از مخالفان عباسی جالب توجه مینمود. او در قالب کامنت، زیر مقاله عباسی که توسط طرفداران او در شبکهاجتماعی فیسبوک منتشر شده بود، نوشت: حرفهای عباسی از یک نظر قابل توجه نیست. او به دفعات ثابت کرده است درباره تمام محصولات فرهنگی که در غرب تولید میشود (فیلم، سریال، انیمیشن و …) توهمی فراگیر دارد و تمام آنها را که برای استفاده همهی مردم دنیا ساخته شدهاند و بیشتر جنبه سرگرمی (اینترتیمنت) دارند، در مسیر هدف دشمن صهیونیستی که در هالیوود خانه کردهاست میداند که میخواهند مردم ایران را تحت تاثیر قرار دهند! بنابراین این موضوع هم احتمالا یکی دیگر از توهمات است.
به هر روی این فضا ادامه دارد و باز هم میتوان نمونههای دیگری از بگومگوهای سیاسی طرفین را در این مجال آورد اما نهایتا همه آنها از جنس موافقتها و مخالفتهای جناحی است، که بعید به نظر میرسد در میان آنها، پای موضوعی که کاملا درد مردم را بیان کرده و دغدغهی آنها را داشته باشد، به میان آید. تاکنون چنین بوده و به نظر میرسد زین پس نیز چنین است و اهالی دو جناح از این پس نیز در پی منافع گروهی خود باشند.
با این حال مخالفت و موافقت با توافق، هر روز روی جدیدی از سکه خود را پیش نگاه مردم قرار میدهد و ایراد این است که مردمان ناظر این صحنه، گاهی گیج، مات و مبهوت میمانند که کدام رویکرد درست است. اکنون درست یا نادرست آنطور که معاون اول ریاست جمهوری گفته است، مخالفان توافق 4 درصد مردم هستند.
اگر این عدد را درست ندانیم حداقل میتوان از شواهد اطمینان داشت که بخش اعظم مردم به دلیل امیدواری دربارهی گشایش احتمالی اقتصاد، نسبت به آن خوشبین و از انجام توافق خوشحالند. اما ادامهی این روند به همین سادگی نخواهد بود و به نظر میرسد اگر این مسیر با همین شدت و تندی ادامه یابد، هیچ بعید نیست نوعی برداشت دوگانه میان مردم رایج شود. عدهای با این گروه و عدهای با گروه دیگر به تشریک مساعی بپردازند. حتی احتمال این خطر وجود دارد که نوعی شکاف در جامعه ایرانی، رخ دهد. شکافی که اینبار موافقان و مخالفان یک توافق، باعث بروز آن خواهند شد!
محمد رضا عظیمی