
سایه «دروغ» بر خیریههای «راست»
کار خیر در ایران قدمتی طولانی دارد. قدمتی شاید بیش از عمر ایران و قبل از اینکه ایران، ایران نامیده شود. امور خیر در کشور ما رواج داشت. چنین قدمتی را نه تنها با حدس و گمان میتوان گفت، بلکه به یقین و با توجه به شواهد و مستندات میتوان استدلال کرد که جامعه ایرانی به عنوان بخشی از جامعه بشری، حتی قبلتر از بسیاری قبل، کار خیر را میستوده است.
«آریان«ها که حضورشان در ایران هزاران سال قبل از میلاد مسیح گزارش شده (فقط از 2400 سال قبل میلاد مسیح زبان مشترک داشتهاند) اجداد ما بودند، در «تاریخ ایران قبل از اسلام»، حسن پیرنیا درباره «آریان»ها به عنوان اولین ساکنان ایران آورده است: «در اخلاق بر همسایگان خود یعنی آسور و بابل، برتری داشتند چه معتقدات مذهبی آنها، سعی و عمل یعنی کوشش و کارکردن را با راستی و درستی تشویق میکرد و ایرانیهای قدیم، دروغ را یکی از بزرگترین ارواح بد میدانستند».
بعدها هم که «کورش کبیر» از شاخه آریانهای پارسی در ایران به قدرت رسید و «یک نوع انقلاب اخلاقی در عالم قدیم باعث شد و طرز نوینی از حیث سلوک با ممالک تابعه و ملل مغلوبه در عالم قدیم را رقم زد» (حسن پیرنیا_همان) ایرانیان به خصلتهای نیک بیشتر، مانوس و معروف شدند. حالا اما، تغییراتی حادث شده؛ تغییراتی که گریبان بسیاری از حوزههای اجتماعی در ایران را گرفته است. روند حدوث بخشی از این تغییرات را در این مجال، پی میگیریم.
استحاله از نوع اخلاق
مجموعه آنچه در قدیم رخ داده و میراث آن برای ما باقی مانده است، از ایرانیها مردمانی رئوف و مهربان، مهماننواز و… ساخته و این خصایل بارها و بارها به تأیید مورخان قدیم و مستشرقان جدید و معاصر، رسیده و در کتب آنها ذکر این خصایل رفته است. وجود خصایلی اینچنین در دورههای طولانی، خصلتهایی را در میان ملت ما، به وجود آورده که از منظر جامعهشناسی به آنها «ویژگیهای جمعی» گفته میشود.
ویژگیهايی که در سطح کوچکتر از یک ملت، بین اقوام و تیرههای خاصی هم دیده میشود. اینکه صفت شجاعت و دلیری، خساست، لجبازی و … را برای شهرهای مختلف یا اقوام گوناگون به صورت کلی به کار میبرند، ناشی از همین مفهوم «ویژگیهای جمعی» است.
آنچه طبیعی مینماید، حاکمیت سیاسی (به دلیل نوع سیاستگذاریهایش)، مشکلات و معضلات اقتصادی و معیشتی و بحرانهای اجتماعی (شیوع مصرف مواد مخدر، اخلاقیات ناپسند مانند دروغگويی و…) در طول تاریخ و مرور زمان، بر رفتارها و ویژگیهای جمعی مؤثرند و هیچ بعید نیست که در اثر برخی وقایع، روحیات و خلقیات ملل مختلف در اثر هر کدام از موارد ذکر شده، یا با مشارکت همه آن عوامل، دچار دگرگونی یا بهتر بگويیم «دگردیسی» شود.
حالا هم به نظر میرسد ایرانیان، برخلاف خلقیات سابق، نوعی از اخلاقیات جدید را در جامعه کنونی خود تجربه میکنند. خلقیاتی که با آنچه در قبل بوده، متفاوت و گاهی متقابل است. امروز جامعه ایرانی دچار آسیب بزرگ اخلاقی است، آسیبی که خود ایرانیان هم، آن را تایید میکنند. آسیبی به نام «دروغگويی» که از جامعهشناس و سیاستمدار تا اهالی عادی این بوم، از آن شکایت دارند و وجود چنین خصلتی را به ویژه در میان سیاستمداران و اهالی قدرت، تأیید و شیوع آن را نهی میکنند.
به هر روی جامعه امروز ایران چونان هر جامعه دیگر که در مسیر گذار از جامعهای سنتی به جامعهای مدرن، باید هزینههایی را متحمل شود، هزینههایی را میپردازد اما از نظر علمای جامعهشناسی و دیگر شقوق علوم انسانی، این هزینهها، بسیار گزاف و سنگین است و در برخی موارد ارتباطی با مدرنیسم ندارد.
آنطور که گفته شد، شیوع «دروغ» در جامعه امروز ایران، ( که در این فقره ربطی به سنتی و مدرن ندارد) یکی از آسیبهايی است که به ویژه در سالهای اخیر بیش از موارد دیگر نمود دارد. این موضوع از مواردی است که سایر ساحات جامعه را در نوردیده و اموری چون «خیریات» را نیز از گزند خود مصون نداشته است.
نگاهی خیراندیش، آنگونه که پیشتر ذکر شد از خصال جامعه ایرانی است، اما حالا به این دلیل که نوعی از دروغ در برخی از مؤسسات که انجام امور خیر را بر پیشانی دارند، رواج دارد، احترام و اعتماد قبلی از میان رفته است. اما احترام به خیرین نشان میدهد که ریشه بیاعتمادی و بیتوجهی امروز در جای دیگری است.
یک نمونه نزدیک در جامعه ما، «حاج حسین آقا ملک» است که در سال 1328 به رحمت ایزدی پیوست. او از جمله نیکوکارانی بود که بخش زیادی از ثروت خود را وقف امور خیر کرد و بنا به برآوردی که در آن سالها انجام شد، حدود 2 میلیارد دلار از ثروت خود را به امور خیر اختصاص داد و وقف کرد. احترامی که مردم ایران به او (به عنوان یک نمونه، که از این نمونهها بسیار است) داشته و دارند، موید این بوده و هست که ایرانیان خیرین را به واسطه خدماتی از این نوع، پاس داشته و میدارند.
این موضوع اما، فیالحال به گونهای دیگر پیش میرود تا جايی که به نظر نوعی استحاله اخلاقی، گریبان ایرانیان را گرفته است. اما واقعیت غیر از آن است که به دید میآید زیرا هنوز هم، جامعه امروز ایران برای کار خیر به عنوان عملی انسانی، احترام قائلند. اما اعتمادی که باید، به دلیل پیشگفته، به مؤسسات خیریه موجود، ندارند.
نمونههای عینی
استحاله اخلاقی یا فرهنگی که برخی جامعه امروز ایران را گرفتار آن میدانند، با دلایل مختلفی ذکر شده است. برخی از کارشناسان امر معتقدند، تغییرات اساسی در اخلاقیات و فرهنگ ایرانی، به این دلیل رخ داده که حدود چهار دهه در ایران «حکومت دینی» مسند امور را در دست دارد و به این دلیل که در حوزه اجرا، ایرادات و نارسائیهايی بروز کرده و نوعی فساد مالی و اداری که مسئولان ارشد هم بارها و بارها آن را تأیید کردهاند، ظهور و بروز داشته، نظر طیف گستردهای از مردم به ویژه جوانان را با تغییرات اساسی مواجه ساخته است.
صرف نظر از درستی یا نادرستی این تحلیل، حداقل درباره «امور خیریه» میتوان به یقین گفت مردمان این سرزمین با اصل موضوع هیچ زاویهای ندارند. حضور میلیونی تودههای مختلف در جشنهایی مانند «جشن نیکوکاری» و… موید این ادعاست. آنچه امروز شبیه نوعی بیتوجهی است، بیتوجهی به «خیریهها» محسوب میشود نه بیتوجهی به «کار خیر».
یکی از دلایلی که میتوان برای این موضوع ذکر کرد، نوع اقداماتی است که برخی از موسسات خیریه برای جذب کمک مالی انجام میدهند، اما به نام همه مؤسسات و به طور کلی به نام «خیریه» تمام میشود. به هر روی، آدمهايی هستند که از پشت پرده فعالیت برخی از مؤسسات خیریه، اطلاع دارند که رجوع به نظرات و گفتههای آنها تصویر واضحی از وضع موجود به دست میدهد.
«رضا برزوزاده» جزو همین گروه است و چند سالی به عنوان نیروی داوطلب، در یکی از مؤسسات خیریه (که تمایلی به بردن نام آن را ندارد) کار کرده است. او درباره این موضوع معتقد است: «وقتی مردم نوع خاصی از جمعآوری پول و کمک نقدی برای مؤسسات خیریه را میبینند، حس خوبی نخواهند داشت و تصور میکنند یک جای کار میلنگد.
به عنوان نمونه دور میدانها یا برخی از معابر در شهرهای بزرگ مثل تهران، مشهد، اصفهان و … ناگهان خانمی جوان و خوشبر و رو، جلوی شما را میگیرد. چند دقیقهای با شما آن هم با لحنی خاص، صحبت میکند و با نشان دادن کارت شناسايی و فیش تأیید پرداخت، از شما میخواهد به فلان مؤسسه خیریه، کمک کنید. خب مسلماً این شیوه جمعآوری کمک نیست. شما هم جای مردم باشید فکرتان درباره چنین روشی، مثبت نخواهد بود».
او که خود سابقه جمعآوری اعانه را دارد، گفت: «نکته جالبتر این است که شما چه به آن خانم کمک کنید و چه نکنید، وقتی فردی مطلع، اطلاعات بیشتری به شما میدهد، بار دومی وجود نخواهد داشت. وقتی به شما گفته شود این خانمها که به این شکل کمک جمعآوری میکنند به صورت پورسانتی با مؤسسات خیریه قرارداد میبندند، خشکتان میزند.
من بارها این حالت را دیدهام. بعد از فهمیدن این موضوع، اگر به آن خانم کمک کرده باشید، پشت دستتان را داغ میکنید دیگر از این اقدامات انجام ندهید؛ اگر هم کمک نکرده باشید خدا را شکر میکنید که کمک نکردهاید و به خودتان قول میدهید که بار دیگر وقتی توسط این افراد فراخوانده میشوید، راهتان را بگیرید و سیِ خودتان باشید».
مؤسسات خيريه جعلي
اما بحث به همینجا ختم نمیشود، چون ایرادات خیریهها به این میزان نیست و به نظر میرسد کم توجهی مردم به این مؤسسات، ریشه در موارد بیشتری داشته باشد. بیشتر مردم خاطرهای از این امور دارند. خاطراتی مربوط به افراد مستحق جعلی یا مؤسسات خیریه جعلی! در گفتوگوی تصادفی با برخی شهروندان (در اتوبوس، مترو و…) تعداد زیادی از آنها، سابقه کمک نقدی به افراد یا مؤسساتی را دارند که پس از اندکی فهمیدهاند واقعیتی در کار نبوده است و «دروغ» نقش محوری در این قبیل موارد داشتهاست.
«فرناز مهدوی» یکی از شهروندان (که از قضا دانشآموخته دوره دکتری جامعهشناسی بود) درباره این موضوع میگفت: «در خط دو مترو، به آدمی برخوردم که نسخهای داشت و برای تأمین پول دارو، از مردم کمک میخواست. من هم با اینکه به متکدیان کمک نمیکنم اما اینبار با خودم گفتم همه که دروغ نمیگویند. بعد ده هزار تومان دادم و چند نفر دیگر هم برای اینکه پول دارو تأمین شود (با دلایلی که من آوردم و توجیه شدند) هر کسی، مبلغی داد و پول دارو که حدود 100 هزار تومان بود، جور شد.
خوشحالیام از کار خیری که کردم، یک هفتهای طول کشید. با اینکه پول زیادی کمک نکردم اما از خودم راضی بودم چون نقش محوری در تأمین پول دارو داشتم. تا اینکه درست 8 یا 9 روز بعد همان آدم را در خط چهار مترو دیدم که با همان نسخه در دست، همان حرفها را میزد و…» فرناز خود را شماتت میکرد که: «خیلی کودنم که نفهمیدم!» بعد شروع به گلایه از این رویه کرد و گفت: «هر چند چنین رفتارهايی از منظر جامعهشناسی، جرم قابل تحلیل است و نمیتوان انتظاری داشت اما او باید روش دیگری انتخاب میکرد تا اعتماد عمومی مخدوش نشود! مشکل این است که این اتفاقات اعتماد را از مردم سلب میکند و اگر کسی هم راست بگوید، دیگر کسی که چنین تجربهای دارد، قبول نمیکند…».
مهمترین بخش حرفهای «فرناز» نقدهای او به دستاندرکاران بود. میگفت: «هر کس در جامعه، وظیفهای دارد و بابت آن حقوق میگیرد. در این موارد مدیریت مترو، شهرداری، نیروی انتظامی، قوه قضائیه و دیگر مرتبطان موضوع، مسئولند.
ماههاست اداره مترو، در ایستگاهها توسط بلندگو از طرح جمعآوری متکدیان سخن میگفتند اما وفور متکدیان که با شیوههای مختلف سعی در اخذ پول از مردم دارند، نشان میدهد، یا این طرحها اجرا نشده یا موفق نبوده است و روش اجرا به گونهای بوده که متکدیان از آن رهیدهاند.
مردم وقتی در اماکن عمومی حضور دارند انتظار به حقشان (که جزو حقوق شهروندی آنها نیز هست) حضور در فضايی سالم و امن است. به هر حال، میزانی از شفقت در دل هر کدام از ما وجود دارد و وقتی فردی با حالت نزار، به ما مراجعه میکند، با اندک استدلالی توجیه میشویم. بنابراین وظیفه دستگاههای مرتبط است که جلوی حضور این افراد را در اماکان عمومی بگیرند.»
آنچه او و دیگران میگویند در سرجمع ماجرا، به بیاعتمادی اجتماعی منجر شده است. مردم به این دلیل که در تجربیات شخصی یا تجربیات نزدیکان خود با مواردی روبه رو شدهاند که جمعآوری کمکهای نقدی برای مؤسسات خیریه با محوریت «دروغ» شکل گرفته، همچنان نسبت به این مؤسسات حتی اگر در مدار صحیح هم حرکت کنند، با دیده تردید مینگرند.
پورسانتهاي 40 تا 50 درصدي از محل خيريه
نوع جمعآوری کمک برای خیریهها هم خود داستانی است که گویا قانونی برای آن وجود ندارد. گرفتن پورسانت 40 یا 50 درصد از کمکهای جمعآوری شده توسط مأموران مالی خیریهها که در خیابان و… جلوی مردم را میگیرند، نه تنها وجهه خیریهها را ویران میکند که در اصل خبر از «گدايی سازمانیافته» میدهد که در برخی از مؤسسات خیریه رواج یافته و معلوم نیست «حاکمیت» کجای معادله ساماندهی این وضع، قرار گرفته است.
اینها بخشی از مشکلات پیش روی «خیریه«های ایرانی است. البته مشکل برای خیریههایی که در مسیری «راست» و درست قدم برمیدارند و برای برداشتن سنگینی بار از دوش جامعه اقدام به تأسیس مؤسسه کردهاند. مؤسساتی که تعدادشان چندین هزار است و همین خود سوالات بیشماری را به وجود آورده است. سوالاتی که در آینده به آن خواهیم پرداخت و از چند و چون آن صحبت به میان میآوریم.
زهرا شامل