Home فرهنگی در فراق سایه

در فراق سایه

0
در فراق سایه
گزارش: دکتر محمد بلوکی پله شاهی استاد دانشگاه و از مدیران ارشد وزارت اقتصاد و دارایی است که همواره دستی در نوشتن و ارتباط با رسانه دارد، وی سروده‌ای را به مناسبت درگذشت هوشنگ ابتهاج شاعر توانمند معاصر به رشته تحریر درآورده که در ادامه می‌خوانیم:

دکتر محمد بلوکی پله شاهی استاد دانشگاه تهران

و سایه‌ای بر سرم ندارم
چون که موضوعی ندارم
سایه‌ای چون نیست بر من
اصل موضوع، بر فناست!
ابتهاج، آن سایه شعر ادب،
در شبی مردادماه
جسم او سهم زمین شد
روحش اما به خدا پرواز کرد
***
به کجایی سایه؟
تو به پهنای یه دشت پر از دره و کوه
لاله بودی داغدار، چون شقایق پر خون
هر طرف را آبشاری بس خروشان
پرسه زن بودم در این دشت
تا بیابم دردهایت، آشنا با درس‌هایت
دیدم آنجا نه «پری» بود که بیابی
یادم آمد تو خودت
درپی آن‌بودی دوان
«تو ای پری کجای»
***
سایه، سایه‌ای بود بلند
به بلندای خودش
سازه‌ای با آسمان بیکران
او بسان، سایه حافظ بود‌
او غزل خوان شب تاریک بود
روشنی بخش ادب،
در شعر ما نقاش بود
چیره دستی قهار!
خالی از هر چاپلوسی
نه بلد بود تملق، نه بلد شد آن را
نه تعلق به کسی داشت
تهی از رنگ و ریا
***
شعر سایه را تو باید با صدایش بشنوی
تا نفوذش را ببینی در کلام
کوه و جنگل، دشت و صحرا،
زشت و زیبا
ساحری داشت، چو موسی به عصا
سحر می‌کرد، میخ کوب
مات و مبهوت می‌نمودت مسحور
***
یاد داشتی ارغوان‌را شاهد آوردی به موضوع
تو نمی‌بینی مگر
به تماشاگه ویرانی ما آمده‌اند؟
نگران بودی تو
***
تو به گفته‌های شعرت
تو به من فضا دادی تو به من حیات دادی
تا شقایق هست پس من زنده‌ام
***
من به جایت‌ شاهدم روزی رسد
عاقبت بینم به چشم خویش
کوک آن ساز شکسته از جفا،
با دم ساز و بزرگی صبا، همساز شد
***
آری من جای تو می بینم به چشم
باغ ، پیمان بهاری می‌دهد
با شکوفه همنوایی می‌دهد
بارش باران ترنم میدهد این باغ را
***
درپی تشنگی و خشکی
یک دشت بزرگ
که توهم میزنی آیا
آب است یا موج سراب
گویدت سایه؛
آدمی جا نزنی، کوشا باش.
پس صبوری کن کمی اما،
همچو جویی‌ پرآب،
آرام و رونده اما،
همچنان جاری باش
***
در این عصر پر از جهل و ریا،
متعجب می‌شویم که
مرده با تو حرف دارد!
معجزه در کار دارد به شفا بخشی او
از مرامش، گفته هایش می نویسند…
ازوصیت نامه اش هم،
از خودش تا دشمنانش حرف دارند
***
هاج و واجم .مات مبهوت!
سایه اما گفت برمن؛
معجزه در کار نیست
در میان مردگان، کاری نیست
هرچه باشد زندگی در بین ماست
معنی بالندگی، سرزندگی ، سازندگی در زنده هاست
«در این سرای بی کسی،
کسی به در نمی‌زند»
پس بیا در این سرای بی کسی، تو زنده باش!
***
تو به من‌ گفتی؛
عاقبت می بینی به چشم،
«آن شکفتن شادی را
پرواز بلند آدمیزادی را
آن جشن بزرگ روز آزادی را»

محمد بلوکی پله شاهی/ ۲۱ مردادماه

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here